
...تو زن ها را نمیشناسی...
آنها یک حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند
هیچکدام از حرف هایت یادشان نمیرود
حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات
دلشان شکست با جزییات دقیق،
دو سال بعد از دهانشان بشنوی...
وعده ها و قول هایت را طوری یادشان می ماند
که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی...
ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت
لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی
لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی
حالت چشم هایت وقتی اولین دروغ را از تو شنیدند...
حتی به راحتی می توانند بگویند فلان دروغ را فلان
روز گفته ای و واقعیت ماجرا را از خودت بهتر توضیح میدهند...
می دانی زن ها موجوداتی هستند که در عمق
رابطه شنا می کنند
و تو شناگر ماهری هستی ،که وانمود می کند
شنا در سطح آب را دوست دارد
و هر از گاهی هم به خیال خودش زیرآبی میرود...
البته به خیال خام خودش
اما زمانی که مردی را عاشقانه دوست بدارند:
دروغ هایش را میفهمند...اما باور میکنند.
مشکلاتشان را میبینند...اما دوام می آورند.
اشتباهاتش را میبینند...اما فراموش میکنند.
زیرا صادقانه عشق میورزند....
********
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
« فرق » است بین
« دریا بودن » و .... « دریا صفت بودن » !
« دریا » که باشی
« ساحلی شنی » داری ، نرم
که بیرون میکشد !
« خستگی های ماسیده » بر تن رنجورش را
« دلی » داری ، بینهایت
با « لغتنامه ای از کلمات شیرین »
که « حل » می کند ،
« جدول همه ی غصه هایش » را !
« آبی » داری ، آسمانی و بزرگ
که « خاموش میکند » و « رنگ میدهد »
« به آتش کشیده شده»
سیاهی وجودش را !
......و حتی « نَمَکَت » !
... که پاک میکند و میشویَد
عفونت « زخمهای کهنه روزگارش » را !
........اما ، « دریا صفت » که باشی
با امواجی « به ظاهر » زیبا !
با ساحلی « به نظر » دلنشین !
...... و « بیکرانی عمیق » و آبی
او را « می خوانی » .....
که « به سویت » بِرَود
........ تا شناورش کنی ........
در « رویای طراوتی خیس » !
...... و هنگامیکه « تنها تکیه گاهش » شدی
بیرحمانه ، « غرقش » کنی
در « تعصبی خشکیده » !!
........ و بعد از « چند روز » ...... ،،
« بیرون بیاندازی »
« پسمانده ی متعفن تفاله اش را » !!
« دوست مهربانم » !
بین « دریا بودن » و « دریا صفت بودن »
« فقط » به اندازه یک « صفت » فاصله است !!
« مواظب باش » !!
این « فاصله » را « پُر » نکنی !!!!!!!!!
صدف بی دریا
من بی تو
هیچ نمی ارزم هیچ...!
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست!!!
ای داد و بیداد!
فقط بنشین و رفتارهایش را تماشا کن به قول گفتنی تازه بفهمی عشق یعنی چه!!
اصلاً دیدگاهت نسبت به عشق تغییر میکند
تمامِ کائنات زمین و آسمان محو او میشوند که چگونه برای عشقش از جانش بها میدهد
لعنتی عاشق که میشود یک ارتش نمیتواند مقابلش بایستد!
لعنتی عاشق که میشود سرما و گرما نمیفهمد!
الحق که زن لایقِ مادر شدن است..
اصلاً مادر شدن همچین موجودِ عاشقی را میطلبد
میدانی فرهاد کوه کَند،
ولی شیرین اگر پایش میفتاد دنیا را میکَند
کنارِ زنِ عاشق، به نشدنی ترین و
دور ترین اتفاق هایِ زندگی ات میرسی ..
بیشتر اوقات زنجیرهای درونی ؛
قویتر از زنجیرهایی هستند
که از خارج تو را مهار کرده اند
کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت.
متوجه میشوی, بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد،
متوجه میشوی روی بعضی هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد.
میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان شناخت.
و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست،
آگاه شدن نام دارد ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی، این آگاهی دردناک است...
اما تلخ هرگز !!!
.
چرا کتاب نمیخوانند؟
چرا هیچچیز از تاریخ نمیدانند؟
چرا ما این همه در تیرهبختی تکرار میشویم؟
این همه جنگ این همه آدم برای چه چیزی کشته شدهاند که آن چیز حالا دستشان نیست و دست بچههاشانم نیست؟!
Taysız: اما من میگویم انسان های خوب هر کجا باشند آنجا بهشت است ...!
فقط فکرت سرِ پا نگه ام داشت
تو اصلا میدونی چه هنریه
ادامه ی یه عشق بدونِ چشم داشت
((فروزان ابراهیمی))