فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
لاهوتیان (whoop )    

جان به فدای عاشقان

منبع : مولانای جان
درج شده در تاریخ ۹۶/۱۰/۲۷ ساعت 14:24 بازدید کل: 169 بازدید امروز: 167
 

Mute
Current Time 0:00
/
Duration Time 0:00
Loaded: 0%
Progress: 0%
Stream TypeLIVE
Remaining Time -0:00
 

عشق مپرس چون بود

 

جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی

عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی

 

از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم

پای بنه در آتشم چند از این منافقی

 

از سوی چرخ تا زمین سلسله‌ای است آتشین

سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی

 

عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود

سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی

 

عشق پرست ای پسر عشق خوش است ای پسر

رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی

 

راه تو چون فنا بود خصم تو را کجا بود

طاقت تو که را بود کآتش تیز مطلقی

 

جان مرا تو بنده کن عیش مرا تو زنده کن

مست کن و بیافرین بازنمای خالقی

 

یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن

وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی

 

بی‌دل و جان سخنوری شیوه گاو سامری

راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی

 

 

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۶/۱۰/۲۷ - ۱۶:۱۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
محراب عبوسی(mehrabdj )
۹۶/۱۰/۲۷ - 14:26
خوب بود
لاهوتیان(whoop )
۹۶/۱۰/۲۷ - 14:29
ز عشقت سوختم ای جان، کجایی
بماندم بی سر و سامان، کجایی
من اندر ره تهیدستم چه داری
ز خود برهانم ای جانان، کجایی
هزاران درد دل دارم من از تو
ندانم درد را درمان، کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان، کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا، چنین پنهان، کجایی
چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتادهام حیران، کجایی
ای جان زجهان کجات جویم
جانی و چو جان کجات جویم
چون نام و نشانت ندانم
بی نام و نشان کجات جویم
کجا، کجا، کجایی،چـرا، چرا نهـانی
صلای عشق جانان بی بلا نیست
زمانی بی بلا بودن روا نیست
بلا کش تا لقای دوست بینی
Taysız(sevgitay )
۹۶/۱۰/۲۷ - 14:30



Miss Naznin(zahra-bano )
۹۶/۱۰/۲۷ - 14:32
لاهوتیان(whoop )
۹۶/۱۰/۲۷ - 14:44


لاهوتیان(whoop )
۹۶/۱۰/۲۷ - 19:36
تا وقتی که قلبتان نبض دارد پای آدمهایتان باشید
دل بدهید برای حال هم...

عاشقی کنید باهم...
چای عصرانه را همه دور هم باشید...

بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید
لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود
دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد...
سر بگذارید روی سینه ی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید
هرتپش ،تصدقیست که برای کنارهم بودنتان میزند
روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها ،صدا ولبخندها همین دستهایی که الان میشود گرفت و بوسید تنگ میشود...
باید نگاهتان وصله ی تن هم باشد تا ابد.

‌‌‌
samanta007(santana007 )
۹۶/۱۰/۲۷ - 23:29
نقل قول:
لاهوتیان: تا وقتی که قلبتان نبض دارد پای آدمهایتان باشید دل بدهید برای حال هم... عاشقی کنید باهم... چای عصرانه را همه دور هم باشید... بی بهانه بخواهید صدای هم قسم هایتان را بشنوید لبخند های هم را سنجاق کنید به تنتان که مبادا فراموش شود دلخوری ها را بگذارید اشک شوق دیدار بشوید و ببرد... سر بگذارید روی سینه ی عزیز جانتان و صدای زندگی را بشنوید هرتپش ،تصدقیست که برای کنارهم بودنتان میزند روزی میرسد که دلتان برای همین نوشتن ها ،صدا ولبخندها همین دستهایی که الان میشود گرفت و بوسید تنگ میشود... باید نگاهتان وصله ی تن هم باشد تا ابد. ‌‌‌
Emerald(Emerald )
۹۶/۱۰/۲۸ - 13:40
موسی اصلانی(aslani49 )
۹۶/۱۰/۲۸ - 19:57
تورک قیزی(ZAHRA-69 )
۹۶/۱۰/۲۹ - 16:32
این نظر توسط خود ارسال کننده نظر حذف شده است.
لاهوتیان(whoop )
۹۶/۱۱/۱۰ - 12:35
ببخشید، یک سکه دوزاری دارید؟
میخواهم به گذشته ها, زنگ بزنم!
به آن روزهای دور...به دل های بزرگ،
به محل کار پدرم، به جوانی مادرم،
به کوچه های کودکی، به هم بازیهای بچگی.
میخواهم زنگ بزنم به دوچرخۀ خسته ام،
به مسیر مدرسه ام که خنده های مرا فراموش کرده،
به نیمکت های پر از یادگاری،
به زنگ های تفریح مدرسه،
به زمستانی که با زمین قهر نبود،
به بخاری نفتی که همۀ ما رابا عشق دور هم جمع میکرد،
میدانم آن خاطره ها کوچ کرده اند...
می دانم ...
آری میدانم که تو هم ، دنبال سکه میگردی !!
افسوس...هیچ سکه ای در هیچ گوشی تلفنی ،
دیگر ما را به آن روزها وصل نخواهد کرد...
حیف ...
صد افسوس که دوزاری مان بموقع نیفتاد !

Azize nazanin(2270 )
۹۶/۱۱/۱۳ - 16:57
دلبرا
در هوس دیدن رویت
دل من تاب ندارد
نگهم خواب نداردقلمم
گوشه دفتر
غزل ناب ندارد
همه گویند به انگشت اشاره
مگر
این عاشق دلسوخته ارباب ندارد
در گذرگاه زمان
خیمه شب بازی دهر
با همه تلخی و شیریی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست
که چه شیرین و چه تلخ
دست ناخورده به جا می مانند...
"مهدی اخوان ثالث"
لاهوتیان(whoop )
۹۶/۱۱/۱۳ - 21:05
هنوز نتوانسته ایم جامعه ای بیافرینیم
که در آن عقل و هوش بتواند تا نقطه
اوج خود رشد کند.
هنوز زیر سلطه ترس های
انسانهای اولیه قرار داریم
هنوز با هزار و یک سنت و
خرافات زندگی می کنیم.
رشــد یعنی رها شدن از تمامِ
مهملاتی که جامعه بر تو تحمیل کرده است.
رشـد یعنی آزاد شدن از تمام
چهارچوب هایی که دیگران
به تو بخشیده اند !



1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)