
ناچار از رفتن تو نیستی!
ناچار منم که با تمام دلم به تو دچار شده ام!
نمیبینی، نمیخواهی ببینی!
که برای رسیدن به تو چه کارها کرده ام...
سکوت می کنم تا خدا سخن گوید
رها می کنم تا خدا هدایت کند
دست بر می دارم تا خدا دست به کار شود
به او می سپارم تا آرام شوم
عشق و مقدس است و دارد
منفعت نیست..
خلوص است..
رنگا رنگ شدن نیست..
صفای دل است بلاهت نیست
الهی!
ایمان دارم به پایان روزهای سرد و سخت
ایمان دارم به اجابت تمام دعاهایم
پس تو هم رهایم مکن !!!
مگذار قلب شکسته شب زده ام در این تنهایی بمیرد!
مگذار این احساس، این دل و این حرمت بمیرد!
آنقدر خسته ام که اگر بگویی تو نیز می روی؛
میگویم : "دیگر مهم نیست!"