فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
لاهوتیان (whoop )    

اگر اصرار کرد ، بگویید برای دیدن توفان‌ها رفته است .

منبع : بیژن جلالی
درج شده در تاریخ ۹۷/۰۷/۲۱ ساعت 16:29 بازدید کل: 437 بازدید امروز: 437
 

diioo

اگر اصرار کرد ، بگویید برای دیدن توفان‌ها رفته است

این روزها دارم احساسات خودم را از نو تحلیل

می کنم .زندگیم را ...

و همه ی آن چیزها و آن کسانی که

به نوعی دلبستگی و وابستگی من محسوب می شوند ...

یکباره دیگر دارم تمام واژه های

بدیهی را برای خودم معنی می کنم ...

عشق و تنفر و ...حسادت ...

رقابت ...دارم تک تک خاطرات زندگیم را

مرور می کنم ...همه و همه را .

تمام کسانی را که بهترین های زندگیم بودند

و همه ی کسانی را که

بد کردند ...آه ...که هنوز یاد آوری بعضی از رنج ها

آزارم می دهد ...هنوز که هنوز است دلم آن قدر ها

بزرگ نشده که بدیهایشان را گم کنم .و آدم های

خوبی که هنوز که هنوز است ...مدیون آن هایم .

کاش همه ی دلم را تصرف کنند که لحظه ای به یاد

آن ها که بد کردند نیفتم .این روزها بیش از

همیشه دوست دارم تنها باشم .با خودم خلوت کنم .

و تا حسابم با خودم صاف نشد پیله ام را رها نکنم .

دلگیر نباش ...احساسی گذراست ... اگر صبر کنی

آخرش یا پروانه می شوم یا می سوزم و خاطره ای

جز کرمی کوچک و ضعیف در خاطره ی کسی

نمی ماند .دنبال حس رهاییم ...حتی از احساس هایی

که گمان می کنم اسیرم می کنند گریزانم. چه برسد

 

به آدم هایی که ...  نگاهشان ...حرف هایشان

...رفتارهایشان برایم یاد آوری قفس می کند ...

قفسی که آدم ها خودشان برای خودشان می آفرینند .

می خواهم ببینم آن قدرها که بد دیده ام در حق

کسی بدی کرده ام ؟ یا اگر اینطور نبوده پس دلیل

این همه تحمل رنج چیست ؟ می خواهم یک بار

دیگر حکمت مقدرات را مرور کنم ...یکبار دیگر به این

جمله فکر کنم که همین دنیا دار مکافات است

یعنی چه ...شاید خنده ات بگیرد ...اما این روزها

حتی به مرگ مرغ کوچک خانگی که روزگاری هم بازیم

بود فکر می کنم ...به اینکه آیا تقدیر آن مرغ را من

برایش رقم زده بودم  ؟! بعد به این فکر می کنم که

تقدیر گوسفندها و مرغ ها و پرندگانی که هر روز

خوراک آدم ها می شوند را چه کسی رقم زده ؟

...ما آدم ها  کجای زندگی مان با اختیار رقم می خورد

و کجای زندگی مان با جبر ؟ یادم نیست کجا ...

اما جایی خواندم که زندگی آدم ها ...مثل حرکت

مورچه ها روی یک خط روی دیوار است ...

و نیروی فرا بشری ...مثل ناظری است که خط شروع

و پایان حرکت آن ها را می داند ...و مورچه ها فقط

کمی می توانند این ور و آن ور بروند ،فقط همین ...

پایان خط عوض نمی شود ...  .

گاهی دلم می خواهد پایان قصه ای را عوض کنم ...

اما باز احساس می کنم من تنها یک شخصیت داستانم

که  نویسنده مسیر مرا مشخص می کند ...

چاره ای نیست ...بعد تنها آرزو می کنم که کاش پایان

قصه ی من خوش باشد .گاهی حس می کنم در

زندگی چاره ای جز تسلیم نیست ...

 احساسی که خوبان آن را مقام رضا می گویند ...

اما من کجا و خوبان کجا !

 

این مطلب توسط جلال علی اصغری بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۷/۰۷/۲۱ - ۱۶:۵۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها: عشق 787

1
2
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)