لیلی ؛ نام تمام دختران زمین است..........
زمین به خدا گفت : من سردم است !
خدا گفت : زمین سردش است چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت :من !
خدا شعله ای به او داد لیلی شعله را درون سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفتخدا لبخند زد. لیلی هم لبخندی زد!
خدا گفت:شعله را خرج کن. زمینم را به آتشبکش.
لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گر میگرفت. خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید، می ترسید أتش اش تمام شود.
لیلی چیزی ازخدا خواست. خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید . مجنون هیزم اتش لیلی شد.
اتش زبانه کشید . اتش ماند . زمین خدا گرم شد.
خدا گفت :اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردشبود.
و اگر مجنون نبود لیلی هم نابود می شد.
***************************************
باران بزن شاید تو خاموشم کنی،
شاید امشب سوزش این زخم ها را کم کنی،
اه باران من سراپای وجودم اتش است،
پس بزن باران، بزن شاید تو خاموشم کنی!!!