فراموش کردم
رتبه کلی: 16


درباره من
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
لاهوتیان (whoop )    

زنده ام وزندگی را دوست دارم.....

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۶/۲۲ ساعت 18:52 بازدید کل: 241 بازدید امروز: 80
 

123

زندگی مسیر بی­ پایانی است که هر مسافری در قسمتی از راه وارد این مسیر می­شود، مدتی راه می­پیماید و سرانجام از آن خارج می­شود. قرن­هاست که مسافران بی­شمار، این راه را پیموده­ اند. از برخی نامی مانده یا پیامی یا نشانه­ای، و از برخی دیگر هیچ چیز به جا نمانده، حتی رد پایی... آنهایی که از خود نشانه­ای به جاگذاشته­اند، آنچه را که در طول مسیر زندگی آموخته و اندوخته بوده­اند ثبت کرده­اند تا برای نوآمدگان هم مفید باشد. این اندوخته­ ها گاهی بسیار ارزشمند و مفید است به طوریکه زمان را در هم می­شکند و همیشگی می­شود. این پیامها در هر زمانی مفید خواهد بود. از این نمونه پیامها می­توان به شعرهای فراوان شاعران، پیامهای اخلاقی و پندآموز و توصیه­ های حکیمانه اشاره کرد.

  

اما وقتی به ثمر می­نشیند،سخنان من....... حس می­کنید تازه متولد شده­ اید و مفهوم اساسی زندگی را درک کرده­ اید. همه حرفهایی که در نوشته­ های من هم می­بینید با آن مفاهیم مشترک است چرا که معنا یکی است و لفظ متفاوت است. برای درک معنا باید کمی صبور بود حتی شاید به اندازه چند سال.

      می­گویند وقتی بذر گیاد بامبو را می­کارند، تا پنج سال این بذر در خاک می­ماند و جوانه نمی­زند اما پرورش­دهنده بامبو بدون ناامیدی، در این مدت طولانی به آن آب می­دهد و از خاک و محیط مراقبت می­کند تا اینکه بالاخره یکروز این بامبو جوانه می­زند و به طور حیرت­ آوری در عرض سه ماه، نه متر رشد می­کند. این جوانه، در حقیقت جوانه امید باغبان است.

                                              ***********

        چونکه سرکه سرکگی افزون کند
        پس شکر را لایق افزونی بود
        قهر، سرکه، لطف همچون انگبین
        کاین دو باشد لطف هر اسکنگبین
        انگبین گر پای کم آرد ز خل
        آید آن اسکنگبین اندر خلل
        

    

  زندگی مثل شربت اسکنجبین است. سرکه و عسل به اندازه­ای کاملا متناسب با هم ترکیب می­شوند تا شربتی خوش­طعم و گوارا درست شود. اگر به ناگاه سرکه که همان غمها، دشواریها و رنجهاست، زیاد شود، می­بایست انگبین (عسل) را که همان امید، پشتکار و شادی است، زیاد کرد تا طعم سکنجبین گوارا بماند. اگر هربار که سرکه زیاد می­شود، از عسل غافل شویم، شربت زندگی بدمزه و ناخوشایند خواهد شد. می­بینید چه معنی عمیقی دارد؟ مولانا نمی­گوید: وقتی سرکه زیاد شد با آن بجنگید، آن را از بین ببرید یا حتی آن را انکار کنید. تنها عسل یا شکر را زیاد کنید همه چیز درست می­شود. در مورد تاریکی هم گفته­اند که تاریکی در اصل فقدان نور است. از خود هویتی ندارد. برای از بین بردن تاریکی نیازی نیست با آن مبارزه کنید.  فقط کافی است شمعی بیفروزید.

        دی بر سرم تاج زری بنهاده است آن دلبرم
        چندانکه سیلی میزنی آن می­نیفتد از سرم
                                             

     زندگی تاج زیبای آرامش و قرار را بر سر ما گذاشته و او می­گوید این تاج بر سر من آنقدر محکم است، که هرقدر سیلی بخورم باز هم نمی­افتد. تاجی که بر سر ماست چقدر دوام دارد؟ هر سیلی زمانه، هر اندوهی، هر شکستی، تاج ما را از سرمان پایین می­اندازد و باید دوباره تلاش کنیم آن را برداریم. بودن در لحظه و بهره­ مندی از حضور، آن تاج باارزشی است که هیچوقت از سرمان نمی­افتد.

     در این مورد بسیار میتوان سخن گفت و چیزی نوشت. من این دو نمونه را به عنوان شاهد نقل کردم.

123

این مطلب توسط علیرضا رستمی کیا بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۲/۰۶/۲۲ - ۲۰:۳۶
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)