تو هم مثل من از تمام شب و زیبایی هایش، ماه را گزیده
ای برای چشم دوختن..

تو هم مثل من خواب را خواب کرده ای و از این تنهاییِ آرام لذت
می بری.. از این دست نوازش گرِ نسیم..
ماهِ تنها و مهتابش را بهترین یافته ای برای این سکوت نیمه شبی
ات، برای همدردی با چشمان نا آشنایت با خواب..
نگفته با حس هایت آشناست، با سکوت هایت.. ماه را می گویم،
همین همدرد همه ی شب های تنها و آرام بخش..

دلت می خواهد کاش نزدیک تر بود، به دست هایت؛ به نردبام
احساست.. که به سادگی پله های افکارت را بالا می رفتی و ماه
را در آغوش می کشیدی..
فکر می کنی... شاید مثل تو، هزاران چشم غریبه با خواب دیگر
هم، فقط ماه را در قاب خود جا داده اند و هزاران حس دیگر هم به
آغوش کشیدنش را در رویاهایشان می پرورانند.. پس همین قاب
پنجره هم خوب است، همین قاب چوبی هم نمای خوبی دارد از
همدردت..
آری، چشم های دیگری هم غریبه اند با خواب در این نیمه
شب.. ماه، همدرد همه ی چشم های بیدار است..
........................................!!!!!!!!!!!!!!!!
