پاییزوزمستان.....
دوباره و صدای پای سرما در جان
طبیعت نغمه خوان شد....
دوباره زمستان می آید و باز , روسیاهی بر ذغال ماند.....
ذغال , این روسیاه بالفطره که هرچند زمستانها یی
بسیار از عمرش گذشته , وتغییر فصلهای بسیاری را دیده ,
لیک همچنان " همان است که بوده "......
صفتی که از ازل در ضمیر چیزی نهاده شده باشد
به این سادگیها قابل تغییر نسیت...
مگر استحاله و تحولی شگرف در آن رخ دهد....
این سیاه روی ازلی " ذغال " با لفطره سیاه است...
پس مقصود از روسیاهی ذغال چیست ؟؟....
ذغال , همان فطرت است با این تفاوت که
فطرت سپید است و ذغال سیاه...
سیاهی فطرت , همان افکارو رفتارهایی است که
حتی با "تحول " فصلها , تحولی در آن روی نمی دهد....
وهمچنان با گذشت زمستانهای متمادی و مبدل شدن
به بهار , " همان هست که بوده "...
تحول در فصلها , پیام و نشانه ای است که همواره
چیز یا کسی تا ابد باقی نخواهد ماند جز :
"خـــــــــــــــــــــــــــداونــــــــــــــــــــــــــد ســــــــــــــــــــــــــــــــــبحـــــــــــــــــــــــــــــــان "
پس میتوان سیاهی را از رخ برخی افکار روسیاه
زدود و زمستان افکار های غلط را به بهار تبدیل کرد....
می توان بخشید تا بخشیده شوی......
میتوان گذشت تا از تو بگذرند...
می توان محاسبه کرد خود را قبل از اینکه
محاسبه کنند تورا.....
و خداوند باریتعالی :
تحول را در ضمیر فصلها نهاده تا به چشمان
کسی این جهان با تمام دلفریبی هایش یکنواخت
به نظر نرسد.....
یکنواختی , نتیجه اش دلزدگی است....
پس این خلیفه الله " انسان " میتواند تحولی
شگرف در خود ایجاد کند تا اسباب دلزدگی و
عادت را فراهم نسازد....
با این کار , همیشه بوی تازگی و بهاری بودن
از او به مشام می رسد....
امید است با نظر لطف خداوند:
تحول در طبیعت , بهانه ای باشد تا برخی از
افکارهای ذغال گونه ی ما ن را به فراموشی بسپاریم
و با ضمیری سپید به استقبال " بهار برویم ".....
رسیدن به آرزوهایتان , آرزوی قلبی من است...
انشاالله نوری خدایی روشن گر مسیر
صحیح زندگی تان باشد
اگر در محراب عشق بازی تان با خداوند بر
سجاده ی احساس , به حالت خوشی رسیدید ,
همه ی آنانی که به دعایتان نیازمندند از جمله
کمترین را در گوشه ای از ذهنتان جای دهید....
پونه