ناشنیده ،بنگرید و ببینیدشفاف وپوست کنده وصریح
جهالت ، پوسته ی مقدم غفلت جهان است
جهالت ، جهالت ، جهالت .....نیمه ی ناآشکاره ی دنیا
( قدری بیشتر وعمیق تر روی این واژه ، کلیک کنید )
شاید معنای دگرگون کننده ای ،
هرلحظه ،درفایل خاطره تان ثبت شود
که همین گاه گهی ، رازورمز -رهایی - ست .
آنگاه ،نورازپیشانی عریان حضورتان می تابد
پرنده های سرگردان ،
دراسارت سطح ، ولایه وروبناها یند
شاید این هم زندگی ست ، ولی نه اندکی ،
بلکه بیش با تردیداما لذت محض گردو درمغزآن است
نه گاززدن به پوسته ی تلخ وگس آن
واین چه تشبیه وشبه قابلی ست ،
پوست گردو بازندگی های پوستی پوستی
باشتاب وگریز ، و باپیکاروستیزی بیهوده ، بی دلیل
با جدیت ،سرسپرده ی افسانه وخیال ،
باتیغ انتقام ،بیهوده لیک آن ....ازکی .......
چرا ، چنین ؟!.....وقتی درغفلتیم
هرچیزی دررابطه ی مشکوک ،
بهانه ی جدال می شود
بیهوده خودرا قربانی جدل مکنید
هرچند نمی دانیم ؛توهم آفریده ی هزارو یک ماجراست
امروز ودیروز نیست این غفلت عظیم
( دورافتاده ازخود است .آدم ،
از غفلت حوا هزاران سال شاید ، باچرخشی خطا .......)
سیب و گندم ، قصه ی هلاکت اوست
باشیطان بهتان خورده ، آن کلاه بوقی منگوله دار
حکایت شاملو
نه شیطان زاییده ی توهم است ،
ونه حواما ازهجوم غفلت ،
به بسترشیطان و حوای توهم افتاده ایم.
باید ببینیم ،شیطان چیست وحوا کیست .....
خودرا ازاین دامنه ی ننگ برهانیم
نه آنچه دلمان خواست ،تعبیر آن کنیم.
افسانه ساخته ایم ما هریکی ازآن مارا
به دام خود برده فرو .
بلکه قرن هاافسانه گشته زندگی بکر آدمی ،
درشرق وغرب ، درهرکجا
هرگز نمانده ایم ،باخویشتن ، ولی
یک لحظه ،یک دم ،تا بنگریم
مارا گریزاز خویش ، کرده درخویش مبتلا
باید رها کنیم ،خودرا ازاین ننگ قصه ما