|
لاهوتیان
(whoop )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
225 بازدید امروز: 216
توضیحات:
چیزی که در دوست داشتنت
بیش تر عذابم می دهد این است که [ گر چه می خواهم] اما طاقت بیش تر دوست داشتنت را ندارم ! و آنچه در حواس پنجگانه ام به ستوهم می آورد این است که آنها پنج تا هستند ، نه بیش تر ! زنی استثنائی چون تو را احساساتی استثنائی باید [که بدو تقدیم کرد] و اشتیاقی استثنائی و اشکهایی استثنائی .. زنی چون تو استثنائی را کتابهایی باید که ویژه او نوشته شده باشند و اندوهی ویژه و مرگی که تنها مخصوص[ و به خاطر] او باشد تو زنی هستی متکثر در حالی که زبان یکی است چه می توانم کرد تا با زبانم آشتی کنم .. متاسفانه نمی توانم ثانیه ها را درآمیزم و آنها در هیات انگشتری به انگشتانت تقدیم کنم سال در سیطره ماهها و ماهها در سیطره هفته ها و هفته ها در سیطره روزهایشان هستند و روزهای من محکوم به گذر شب و روز در چشمان بنفشه ای تو ! آنچه در واژه های زبان آزارم می دهد آن است که تو را بسنده نیستند .. تو زنی دشواری زنی نانوشتنی واژه های من بر فراز ارتفاعات تو چونان اسب له له می زنند .. با تو مشکلی نیست همه مشکل من با الفباست، با بیست و هشت حرف که توان پوشش گامی از آن همه مسافت زنانگی تو را ندارند ! شاید تو به همین خرسند باشی که تو را چونان شاهدختهای قصه های کودکان یا چون فرشتگان سقف معابد ترسیم کرده ام اما این مرا قانع نمی کند زیرا می توانستم بهتر از اینت به تصویر بکشم .. شاید تو مثل دیگر زنان به هر شعر عاشقانه ای که برایت گفته باشند خرسند باشی اما خرسندی تو مرا قانع نمی کند صدها واژه به دیدارم می شتابند اما آنها را نمی پذیرم صدها شعر ساعتها در اتاق انتظارم می نشینند اما عذر آنها را می خواهم چون فقط در جستجوی شعری برای زنی از زنان نیستم من به دنبال شعر تو می گردم .. کوشیدم چشمانت را شعری کنم اما به چیزی دست نیافتم همه نوشته های پیش از تو هیچ اند و همه نوشته های پس از تو هیچ ! چیزی که در دوست داشتنت بیش تر عذابم می دهد این است که [ گر چه می خواهم] اما طاقت بیش تر دوست داشتنت را ندارم ! و آنچه در حواس پنجگانه ام به ستوهم می آورد این است که آنها پنج تا هستند ، نه بیش تر ! زنی استثنائی چون تو را احساساتی استثنائی باید [که بدو تقدیم کرد] و اشتیاقی استثنائی و اشکهایی استثنائی .. زنی چون تو استثنائی را کتابهایی باید که ویژه او نوشته شده باشند و اندوهی ویژه و مرگی که تنها مخصوص[ و به خاطر] او باشد تو زنی هستی متکثر در حالی که زبان یکی است چه می توانم کرد تا با زبانم آشتی کنم .. متاسفانه نمی توانم ثانیه ها را درآمیزم و آنها در هیات انگشتری به انگشتانت تقدیم کنم سال در سیطره ماهها و ماهها در سیطره هفته ها و هفته ها در سیطره روزهایشان هستند و روزهای من محکوم به گذر شب و روز در چشمان بنفشه ای تو ! آنچه در واژه های زبان آزارم می دهد آن است که تو را بسنده نیستند .. تو زنی دشواری زنی نانوشتنی واژه های من بر فراز ارتفاعات تو چونان اسب له له می زنند .. با تو مشکلی نیست همه مشکل من با الفباست، با بیست و هشت حرف که توان پوشش گامی از آن همه مسافت زنانگی تو را ندارند ! شاید تو به همین خرسند باشی که تو را چونان شاهدختهای قصه های کودکان یا چون فرشتگان سقف معابد ترسیم کرده ام اما این مرا قانع نمی کند زیرا می توانستم بهتر از اینت به تصویر بکشم .. شاید تو مثل دیگر زنان به هر شعر عاشقانه ای که برایت گفته باشند خرسند باشی اما خرسندی تو مرا قانع نمی کند صدها واژه به دیدارم می شتابند اما آنها را نمی پذیرم صدها شعر ساعتها در اتاق انتظارم می نشینند اما عذر آنها را می خواهم چون فقط در جستجوی شعری برای زنی از زنان نیستم من به دنبال شعر تو می گردم .. کوشیدم چشمانت را شعری کنم اما به چیزی دست نیافتم همه نوشته های پیش از تو هیچ اند و همه نوشته های پس از تو هیچ ! من به دنبال سخنی هستم که بی هیچ سخنی تو را بیان کند ..
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۸/۲۱ ساعت 20:30
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|