|
لاهوتیان
(
![]()
آلبوم:
تصاویر پروفایل
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
164 بازدید امروز: 161
توضیحات:
باز این روزها، باز و باز و باز...
دلم تب کرده است، دیگر نمی دانم... چشمانم که هر روز با من کمتر مهربانند، دلم برای حال این روزهایم تب کرده است، برای وجودم، برای قطره قطره ی اشک هایم، برای خود خودم... وقتش است دستش را بگیرم رهسپار دور دست ها شویم، دور دور، آنجاها که دست و دل هیچ کس به افکارش هم تا آنجا نرفته است... دور شویم، دور دور، از این روزها، از این آدم ها، می خواهم پروازش دهم، پر کشد، دل کند از این روز و از این روزگار... خدایا، خداوندا، خدایم! چرا سکوت کرده ای، بنگر دلی اینجا، روحی کنار این روزها بی تاب پرواز است، مثل مرغی سر از تن جداست، که پرپر می زند برای پریدن، برای پرواز، اما همان چند قطره ی خون در رگه های وجودش زنجیری ست بس گران به بال های روحش... پرپر می زند، درد می کشد، تحمل می کند، تحمل و صبری بس تلخ و سخت، فقط و فقط به امید پریدن، به امید رفتن، حال بنگر که در زنجیرم، بنگر... خدایا، خداوندا، خدایم! این زنجیر را برگیر؛ روح را تاب ماندن نیست... خدا، خدایم! مرا همین روزها پروازی... بنگر خدا، بنگر، روح را تاب ماندن نیست
درج شده در تاریخ ۹۴/۰۹/۰۹ ساعت 11:43
برچسب ها:
1
2
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |