یک نماینده پارلمان افغانستان، به تجاوز و قتل «ستایش»، دختر شش ساله افغانستانی در ورامین واکنش نشان داد و از سکوت رسانهها در ایران انتقاد کرد.
به گزارش انصافنیوز، از روزهای پایانی هفته گذشته که خبر تجاوز و سپس قتل فجیع «ستایش» دختر ۶ ساله افغان در ورامین در جنوب تهران برای اولین بار در شبکههای اجتماعی پیچید، موجی از واکنش افغانها در شبکههای اجتماعی شکل گرفته از جمله کمپینی به عنوان «من ستایش هستم» در فیسبوک تشکیل شده و به سرعت آمار بازدید آن بالا رفته است.
در تازهترین واکنش، احمد بهزاد نماینده هرات در پارلمان افغانستان در یادداشتی برای ستایش نوشت: «خبر جنایت تکاندهنده در ورامین ایران قلب هر انسانی را به درد میآورد. کودکی آواره طعمه گرگصفتی آدمخوار شده است.
جنایت، جنایت است؛ فرقی نمیکند که مرتکب آن دارای چه ملیتی باشد اما آنچه در این میان آزاردهنده است رویه متفاوت و آپارتایدگونه رسانههای جامعه میزبان است. اگر قضیه به گونه معکوس رخ میداد، یعنی جانی هویت قربانی را میداشت، آیا پیامدهای چنین جنایتی همین سکوت و بیپروایی بود؟
با تمام تلخی و اندوهی که این جنایت بر جامعه ما و بهویژه بر آنانی که طعم آزاردهنده آوارگی را چشیدهاند تحمیل کرده است، ما به درستی میدانیم حساب جانی و جنایتکار از جامعهای که او به آن منسوب است، جداست. جنایت باید محکوم شود و جنایتکار باید مجازات شود.
در این میان سکوت جامعه میزبان در برابر چنین جنایت ضد انسانی توجیهپذیر نیست. جامعهای که جانی به آن منسوب است باید بپذیرد که سیاست حاکم بر رسانههای آن و نفرتپراکنی علیه مهاجران در وقوع چنین جنایتها و این چنین سرافکندگیهایی نقش بسیاری دارد.
در جهان امروز باید به انسان بودن جدا از تعلقات ملیتی، نژادی، فرهنگی و دینی حرمت نهاد؛ چیزی که جامعه میزبان مهاجران در ایران شدیدا به آن نیازمند است. باشد که ستایشهای دیگر در پناه ارزش نهادن ما به انسانیت، مصونیت یابند».
انتقاد روزنامهنگار افغان از سکوت رسانهها در ایران
سیدجمالالدین سجادی روزنامهنگار افغان نیز در اینباره در یادداشتی نوشت: «تصور کنید که اتفاق برعکس بود یعنی مینوشتند که «یک مرد افغان پس از تجاوز به دختر شش ساله ایرانی، او را کشت و در وان اسید انداخت!». اگر این اتفاق میافتاد، حتما تا الان تمام رسانههای دیداری و شنیداری و مکتوب و دیجیتال، این خبر را با شدت و تاکید منتشر میکردند. اما حالا مقتول یک دختر شش ساله مهاجر افغانستانی است و همه سکوت کردهاند.
آنها که سکوت کردهاند و به خاطر وجهالمصالحات، واقعیت را «سانسور» میکنند، آنها که همیشه دم از فعالیت برای مهاجرین میزنند و امروز زبانشان لال شده و در پستوهای خود خزیدهاند، آنها که میترسند برای دفاع از مظلوم کارتشان قیچی شود، آنها این ننگ را میپذیرند که سکوت کنند و با چهرهای حقبهجانب بگویند: نباید احساساتی عمل کنیم و کار را خرابتر از اینکه هست بکنیم! ماجرای تلخ «ستایش» یک طرف و سکوت ننگین رسانهها یک طرف.
چند روز پیش استادمان میگفت: در خبرنگاری اگر رسالت انسانی خود و اخلاقیات را فدای وجهالمصالحات کردی، اگر واقعیت را پوشاندی و از کنارش به سادگی گذشتی، تو دیگر نهتنها خبرنگار نیستی، بلکه انسانیت خودت را زیر سوال بردهای. ما قبل از اینکه خبرنگار باشیم، قبل از اینکه هر چیز دیگری باشیم، انسانیم ... اگر همین ماجرا برعکس اتفاق میافتاد وضعیت چگونه بود؟
من بارها و بارها در رسانههای ایران دیدهام، به چشم سر دیدهام که جرم ناکرده را به پای یک افغان از همه جا بیخبر نوشتهاند، این باعث شده تا ذهنیت مردم ایران نسبت به یک مهاجر افغانستانی این شود که امروز میبینیم، اما آیا این رواست که این واقعیت را سانسور کنیم و همه چیز را به باد فراموشی بسپاریم؟
هر ایرانی با وجدان با شنیدن این خبر ممکن است با خود به فکر فرو رود، اندیشه کند که «جرم شخصی است و ربطی به ملتها ندارد»، همین کافی است تا ذهنیت تعداد کثیری از مردم ایران عوض شود و بدانند همانگونه که یک مجرم افغانستانی میتواند مرتکب قتل شود، همانقدر هم یک ایرانی میتواند سنگدل باشد اما این ربطی به ملیت او ندارد.
من دوستان ایرانی زیادی دارم که در شب و روز گذشته با من همدردی کردهاند و با شرمندگی این فاجعه را تسلیت گفتهاند. این فاجعه قلب هر انسان آزادهای را میآزارد و انسانی که بتواند این فاجعه را ببیند و سکوت کند، انسانیت خود را زیر سوال برده است.»
ابعاد «تجاوز و قتل دختر شش ساله افغانستانی»
در تنها واکنش به این موضوع تاکنون در رسانههای داخلی، امیر هاشمیمقدم روز جمعه در سایت «فرارو» نوشت: خبر در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد و هر کسی خواسته و ناخواسته واکنش تند نشان میدهد. فرقی ندارد خواننده خبر ایرانی باشد یا افغانستانی. هر کس از عمق فاجعه آگاه میشود، وجودش فرو میریزد.
یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسری ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانیشان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه میبرد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش اسید ریخته تا از بین برود.
اما چون جسد بهطور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری میطلبد. دوست وی با توجه به ابعاد جرم، ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پدر هم با یکی از معتمدین محل و نهایتا بدون کمترین تردیدی به پلیس خبر میدهند. پلیس هم هنگام مراجعه به خانه، هم باقیمانده جسد را پیدا میکند و هم قاتل را دستگیر.
فارغ از بحث آسیبهای اجتماعیای که گریبان بخشی از جامعه ایران را گرفته که یک نوجوان 17 ساله را به سوی چنین جرمی (که در واقع ترکیبی از چندین جرم دهشتناک است) سوق میدهد و نیاز به تحلیلهای جامعهشناختی و انسانشناختی جدی و دامنهدار دارد، درباره این رویداد چند نکته نظر نگارنده را به خود جلب کرده است:
۱. پیش از هر چیز، شکیبایی خانواده مقتول و برخورد عقلانی با این ماجرا قابل تأمل و بلکه ستودنی است. شوربختانه در مواردی اینچنین، نخستین گزینهای که به ذهن برخی افراد خطور میکند، تقابل قومی یا ملیتی است.
یعنی برای نمونه در این مورد، اینگونه ادعا شود که کودک به دلیل «افغانستانی» بودنش توسط یک نوجوان ایرانی به این شیوه به قتل رسید. در مواردی دیگر، شوربختانه سراغ داشتیم که قربانی ایرانی بوده و مجرم افغانستانی و با واکنش تند برخی افراد «لمپن» روبرو شده و کل جامعه افغانستانی متهم شده بود. اما این بار به نظر میآید خانواده مقتول و طبقه روشنفکر مهاجرین افغانستانی (که کم و بیش با ایشان در ارتباط هستیم) تاکید داشتهاند بر غیر ملیتی بودن جرم.
به این معنا که قربانی ممکن بود کودکی ایرانی باشد و یا مجرم ممکن بود افغانستانی باشد. در این مورد باید این رفتار خانواده مقتول و روشنفکران مهاجر، الگو قرار گرفته و درسی شود برای جامعه ایرانی.
۲. با وجود نکتهای که در بالا شرح دادم، تأکید داشتم در عنوان، حتماً به «افغانستانی بودن قربانی» اشاره شود؛ چرا که بسیاری از رسانههای زرد ایرانی که صرفا جلب مخاطب و مشتری، بدون در نظر گرفتن شرایط اخلاقی برایشان مهم است، همیشه در بزرگنمایی جرائم مهاجرین دستی دراز داشته و حتی در برخی موارد پیش از اثبات جرم، با همان جریان لمپن اشارهشده در بالا همراهی میکردند و بدین وسیله، اصلیترین عامل منفی شدن نگاه بخشی از جامعه ایران به مهاجرین افغانستانی بودهاند.
بنابراین لازم است نشان داده شود مهاجرین در واقع بخشی از جامعه ایران شده و همانگونه که در جرائم دخالت دارند، بسیاری از مواقع نیز خود قربانی جرایم میشوند. تلخ و شیرین ایران اکنون برای هر دو یکسان است و مشترک.
۳. قبح عمل فراتر از آن است که جامعه به افغانستانی یا ایرانی بودن مجرم و قربانی توجه کند. واکنشها نسبت به این خبر سراسر منفی بود؛ چه از سوی ایرانیها و چه از سوی افغانستانیها. همانگونه که دوستان نزدیک مجرم و اهالی و معتمدین محلی نیز، بدون کمترین تردیدی ماجرا را به پلیس گزارش دادند.
۴. جامعه مدنی ایران اکنون احساس نزدیکی بیشتری با مهاجرین نموده و در واقع آنها را بخشی از خود میداند. از همین رو است که این خبر در برخی رسانههای واقعگرا نیز اطلاعرسانی شده، بسیاری از فعالین اجتماعی ایرانی از همان ساعات اولیه کشف جرم، به یاری خانواده مقتول شتافته و در خبررسانی، برقراری ارتباط با مقامات بالای قضایی کشور، پیدا کردن وکیل برای خانواده مقتول و… از هیچ کوششی دریغ نکردند.
۵. در کنار جامعه مدنی، مسئولین هم نسبت به قضیه حساسیت بالایی نشان دادهاند. مدیر کل اتباع خارجی استان تهران و نماینده فرمانداری، بخشی از مسئولینی بودند که در نخستین روزها به خانواده مقتول سرکشی کرده و نسبت به پیگیری پرونده و وضعیت پیشآمده متعهد شدند.
۶. تا اینجای کار همکاری پلیس و دستگاه قضایی روی این ماجرا کاملاً همراه با حساسیت بالا بوده و بیتردید یقین داریم نتیجه پرونده این جرم فجیع، به همگان نشان خواهد داد که چنین جرمهایی نه برای جامعه ایرانی و نه برای پلیس و دستگاه قضایی، رنگ و بویی از قومیت و ملیت نداشته و حق و حقوق قربانی و خانوادهاش بدون کمترین مماشات احقاق خواهد شد.