فراموش کردم
رتبه کلی: 6199


درباره من


lıke CrazY...Neda (yaghmur-1988 )    

رنگ عشق

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۸/۱۳ ساعت 20:42 بازدید کل: 103 بازدید امروز: 74
 

دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یک نفر را دوست داشت دلدا ه اش راوبا او  چنین گفته بود اگر روزی قادر ب دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس گاه تو خواهم شد.  و چنین شد که امد ان روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمای خودش را ب دختر نابینا بدهد ....................  ودختر اسمان را دید وزمین را رود خانه ها ودرختها ادمیان وپرنده ها را! و نفرت از روانش رخت بربست ....................    دلداده ب دیدنش امد ویاد اورد وعده دیرینش شد بیا و با من عروسی کن ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام.       دختر بر خود بلرزید وب زمزمه با خود گفت:این چه بخت شومی است ک مرا رها نمی کند ؟؟؟                                دلداده اش هم نابینا بود ودختر قاطعانه جواب داد قادر به همسری با او نیس دلداده رو ب دیگرسو کرد که دختر اشک هایش را نبیند ودر حالی که از او دور میشد گفت :پس به من قول بده که مواظب چشمانم باشی... 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۱/۱۷ - ۱۷:۵۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)