درباره من http://raftanha.blogfa.com
وای چشمانت... گیر داده بودند که چیزی بگو و من خاک بر سر همه آنچه را که میخواستم بگویم با آب دهانم قورت دادم حالا مدتهاست که دلم درد می کند... |
یلدا جعفری
(
![]()
برچسب ها:
1
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|
به علت هزینه های بالا ممکن است سایت از دسترس خارج شود.
لطفا ما را در اینستاگرام دنبال کنید.
من در تو ام ...
من خود ، دست تو ام ...
مرا بر صخره ی سینه ات بگذار
تا لمس کنم طپشی را که با نبضم هم آوایی میکند .
من ..تو ام
(25/26)
هرهزارسال یک بارفرشته ها قالی جهان را درهفت آسمان می تکانند
تا گرد وخاک هزارساله اش بریزد وهرباربا خود می گویند:
این نیست قالی که انسان قرار بود ببافد
این فرش فاجعه است...
با زمینه سرخ خون...
و حاشیه های کبود معصیت ...
با طرح های گناه و نقش بر جسته های ستم...
فرشته ها گریه می کنند و قالی آدم را می تکانند
و دوباره با اندوه بر زمین پهنش می کنند.
رنگ در رنگ ... گره در گره ... نقش در نقش ...
قالی بزرگی است زندگی...
که تو می بافی ومن می بافم واومی بافد
همه با فنده ایم
می بافیم و نقش می زنیم
می بافیم و رج به رج بالا می بریم
می بافیم و می گستریم
دار این جهان را خدا به پا کرد.
و خدا بود که فرمود: ببافید وآدم نخستین گره را بر پود زندگی زد.
هر که آمد گره ای تازه زد و رنگی ریخت و طرحی بافت.
چنین شد که قالی آدمی رنگ رنگ شد
آمیزه ای از زیبا و نا زیبا...
سایه روشنی از گناه و صواب...
گره تو هم بر این قالی خواهد ماند
طرح و نقشت نیز...
وهزارها سال بعدآدمیان برفرشی خواهند زیست که گوشه ای ازآن را تو بافته ای
کاش گوشه را که سهم توست زیبا تر ببافی..........
عرفان نظرآهاری
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم به تو بر میخورم اما
در تو شده ام گم ...
به من دسترسی نیست...
فوق العاده بود.
5
انقدر در هوای تو بوده ام که
با هر کس که
حرف میزنم
از عطر نفس هایم سراغ تو را میگیرد...
مرا به نام کوچکم صدا بزن
بخوان مرا به نام درد
به یاد فصلهای خالی از بهار
پرندگان خسته از تنفس قفس
مرا به نام خود، نه بیش و کم صدا بزن
مرا به نام کوچکم صدا بزن