فراموش کردم
رتبه کلی: 1149


درباره من
http://raftanha.blogfa.com

وای چشمانت...
گیر داده بودند که چیزی بگو
و من خاک بر سر
همه آنچه را که میخواستم بگویم
با آب دهانم قورت دادم
حالا مدتهاست که دلم درد می کند...

یلدا جعفری (yaldajafari )    

اولین قلم...

منبع : قیصر امین پور
درج شده در تاریخ ۹۰/۱۱/۰۴ ساعت 21:12 بازدید کل: 775 بازدید امروز: 96
 


اولين قلم

حرف حرف درد را
در دلم نوشته است

دست سرنوشت، خون درد را با گلم سرشته است

پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟

درد، رنگ و بوي غنچه دل است

پس چگونه من رنگ وبوي غنچه را زبرگ هاي تو به تو ي آن جداکنم؟

دفتر مرا دست درد مي زند ورق

شعر تازه ی مرا درد گفته است


درد هم شنفته است

پس دراين ميان من ازچه حرف مي زنم؟

درد ؛ حرف نيست

درد؛ نام ديگر من است

من چگونه خويش راصدا کنم؟ 
 

 

       

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۰/۱۱/۰۴ - ۲۱:۱۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
جمال نقش(naghsh )
۹۰/۱۱/۰۵ - 06:34

می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را
می‌جويمت چنان که لب تشنه آب را

محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
يا شبنم سپيده‌دمان آفتاب را

بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد
يا کودکان خفته به گهواره تاب را

بايسته‌ای چنان که تپيدن برای دل
يا آنچنان که بال پريدن عقاب را

حتی اگر نباشی، می‌آفرينمت
چونانکه التهاب بيابان سراب را

اي خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نيازی جواب را

قيصرامين پور

علیرضاامیرخیزی(mujan )
۹۰/۱۱/۰۵ - 14:56

ممنونم برای انتخاب این شعر زیبای قیصر امین پور

ما
در عصر احتمال بسر می‌بریم
در عصر شک و شاید
در عصر پیش بینی وضع هوا
از هر طرف که باد بیاید !
در عصر قاطعیت تردید
عصر جدید
عصری که هیچ اصلی
جز اصل احتمال، یقینی نیست
اما من
بی نام تو
حتی
یک لحظه احتمال ندارم
چشمان تو
عین الیقین من
قطعیت نگاه تو
دین من‌ست
من از تو ناگزیرم
من
بی نام ناگزیر تو می‌میرم …
(قیصر امین‌پور)
آقا محسن(mohssense )
۹۰/۱۱/۰۸ - 23:02

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما ببستند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
کوهیار ادیب(kuhyar )
۹۰/۱۱/۱۰ - 11:36
امیر پیمانفر(felo )
۹۰/۱۱/۱۲ - 15:02
نه!درد نان نیست..
درد واژه نیست
درد ترانه نیست
شعر هم نیست..
شاید لحظه ای ست میان خنده ها که یادش چنگ میزند دلت را..
گریه میان خنده ها..
درد یعنی دلتنگ باشی و ..
دستت از همه جا کوتاه..
درد یعنی بغضی که لبریز می شود و گفته نه..
بغضی که نه فرو می آید..
نه فرو می غلتد..
.........

samira shadan(elvira )
۹۰/۱۱/۱۳ - 21:35
nice
آقا سجاد(engineer-sajjad )
۹۰/۱۱/۱۴ - 13:11
درد ؛ حرف نيست

درد؛ نام ديگر من است
آقا سجاد(engineer-sajjad )
۹۰/۱۱/۱۴ - 13:11
آی سونا(bardya11 )
۹۰/۱۱/۱۴ - 13:24

AY SOONA
محمد نوری(MONTAZER19 )
۹۰/۱۱/۱۴ - 17:21
ای معنای انتظار
یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست
یک لحظه بایست و یک جمله بگو
بگو تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟...
محمد نوری(MONTAZER19 )
۹۰/۱۱/۱۴ - 17:23
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
چون که طی شد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
javad-helia(javad-helia )
۹۱/۰۲/۱۶ - 01:45
1 2


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)