فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 7979


درباره من
مهندس عزیز عباسی (yanbolagh )    

زیباترین قلب

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۴/۲۱ ساعت 10:55 بازدید کل: 137 بازدید امروز: 136
 

مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می‌کرد که زیبا ترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند.قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تا کنون دیده اند.

مرد جوان، در کمال افتخار با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیر مردی جلوی جمعیت آمد و گفت: اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست. مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیر مرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می‌تپید، اما پر از زخم بود. قسمت‌هایی از قلب او برداشته شده و تکه‌هایی جایگزین آن شده بود.

 اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلب او دیده می‌شد. در بعضی نقاط شیار‌های عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می‌نگریستند. و با خود فکر می‌کردند این پیر مرد چطور ادعا می‌کند که قلب زیبا تری دارد.

مرد جوان به قلب پیر مرد اشاره کرد و با خنده گفت: تو حتما شوخی می‌کنی... قلبت را با قلب من مقاسیه کن. قلب تو، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است. پیر مرد گفت: درست است قلب تو سالم به نظر می‌رسد، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی‌کنم. می‌دانی، هر کدام از این زخمها نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام، من بخشی از قلبم را جدا کردم و به او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این تکه‌ها مثل هم نبوده اند، گوشه‌هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند، چرا که یاد آور عشق میان دو انسان هستند. بعضی‌ها از قلبم را به کسانی بخشیده ام، اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهایی عمیق هستند. گرچه دردآورند، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیار‌های عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام، پر کنند. حالا می‌بینی زیبایی واقعی چیست؟ مرد جوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه‌هایش سرازیر بود، به سمت پیر مرد رفت. از قلب جوان و سالم خود تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیر مرد تقدیم کرد.

پیر مرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی‌خود را جای زخم مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد، دیگر سالم نبود، اما از همیشه زیباتر بود. عشق از قلب پیر مرد به قلب او نفوذ کرده بود.

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۴/۲۱ - ۱۰:۵۵
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)