فراموش کردم
اعضای انجمن(461) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
یاشار علیوردی (yashar1365 )    

سوختن شمع

درج شده در تاریخ ۸۹/۰۹/۲۸ ساعت 12:42 بازدید کل: 816 بازدید امروز: 141
 



یکی بود یکی نبود وقتی خورشید طلوع کرد از پشت پنجره

در کابه ای قدیمی شمع سوخته ای را دید که از عمرش لحظاتی بیش نمانده بود

به او پوز خندی زد و گفت دیشب تا صبح خودت را فدای چه کردی؟

شمع گفت خودم را فدا کردم تا که او در غربت شب غصه نخورد



خورشید گفت همان پروانه که با طلوع من تو رها را کرد

شمع گفت یک عاشق برای خوشنودی معشوق خود همه کار میکند و برای کار خود هیچ توقعی از او ندارد

زیرا که شادی او را شادی خود میداند

خورشید به تمسخر گفت آهای عاشق فداکار حالا اگر قرار باشد که دوباره به وجود آیی دوست داری

چه چیزی شوی؟

شمع به آسمان نگریست و گفت شمع.......... دوست دارم دوباره شمع شوم

خورشید با تعجب گفت شمع؟؟؟؟؟؟؟؟

شمع گفت آری شمع دوست دارم شمع شوم تا که دوباره در عشقش بسوزم شب پروانه را سحر کنم

خورشید خشمگین شد و گفت چیزی بشو مانند من که تا سالها زندگی کنی



نه اینکه یک شبه نیست و نابود شوی

شمع با لبخندی گفت من دیشب در کنار پروانه به عیشی رسیدم که تو در این همه سال زندگیت به آن نرسیدی

من این یک شب را به همه عظمت و بزرگی تو نمیدهم

خورشید گفت تو که دیشب این همه لذت برده ای پس چرا گریه میکنی؟

شمع با چشمانی گریان گفت من از برای خودم گریه نمی کنم اشکم از برای پروانه است

که فردا شب در آن همه ظلمت و تاریکی شب چه خواهد کرد!

-----------------------------------------
نمادعشق واز خودگذشتگی وخیلییییییی چیزای دیگه که من نمیدونم

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۸۹/۰۹/۲۸ - ۱۲:۴۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)