فراموش کردم
رتبه کلی: 4570


درباره من

















چه غریب ماندی ای دل !

نه غمی نه غمگساری

نه به انتظار یاری

نه ز یار انتظاری.....



















..................






تبریزی1994* (yashar1373 )    

داستان واقعیه دختری که قبل عروسیش رو لباساش لکه جا مونده بود

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۹/۲۲ ساعت 23:39 بازدید کل: 122 بازدید امروز: 122
 

دختروپسری عاشق هم میشن و تصمیم میگرین باهم ازدواج کنند

پدر دختر به شدت مخالفت میکنه

دختر که نمیتونه رضایت پدر رو بگیره،تصمیم میگیره با پسر فرار کنه......

پدر دختر وقتی متوجه موضوع میشه با ازدواج اونها موافقت میکنه

یک هفته قبل عروسی دختر در چاله ای میوفته

و تموم لباسهاش گلی میشه

دختر به خانه برمیگرده و لباسش رو میشوره ولی.......

باز

لکه ای روی لباسش میمونه

شب فرشته ایبه خوابه دختره میاد و ازش میخواد که حتما تا قبل عروسیش

اون لکه هارو بر طرف کنه ولی.......

دختر خواب رو ندیده میگیره!!!!!!!!!

شب بعد همان فرشته به خواب مادرش میره و همین درخواست رو از اون میکنه.

مادر دختر لباس ها رو دوباره میشوره ولی اون هم نمیتونه لکه رو برطرف کنه.

فردا شب زنگ خانه به صدا در میاد و اونها متوجه میشن که همون فرشتس که میاد جلو

و یه بسته ای رو به دختر میده،دختر در حالی که ترسیده بود به فرشته نگاه میکنه،فرشته میگه:

پودر شستشوی پرسیل با قدرت پاک کنندگی  فراوان لکه هارو از بین میبره و لکه باقی نمیمونه

شستشو یعنی پرسیل.........

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۹/۲۲ - ۲۳:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
1 2 3


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)