تو از آن لحظه که آمدی روز و شبم شدی
قانون زندگی ام بهم خورد از ان لحظه ای که به قلبم اومدی
نمیدانم چرا می گیرد نفس هایم
نمیدانم چرا اینگونه می ریزد اشکهایم
میگویند این ها همه دردهای عاشقیست
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آن ها را
شاید این هم یکی از درد های همیشه گیست
میترسم از آن روز هایی که رهایم کنی
شاید فکر کنی که محال است قلبت از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حال دیگر وجودم نیز مال خودم نیست
این اشکهایی که میریزد از چشمهایم دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بیقراری ها حس و حال همیشه گیست
قانون زندگیم بهم خورد از آن لحظه که تو آمدی
آمدی و شدی همه ی زندگیم
هستم تا آخرین نفس با تو ای تنها بهانه نفس کشیدنم.....
*********** YASIN ********
91.10.01