+ راستی سرنوشت آدم ها چیه؟
دیدید بعضی موقع ها به نظر میاد زندگی مثل یک گردابی هست که توش افتادی. همش میچرخه میچرخه. سایکل چیز های خوب و بد همش تکرار میشه. به بداش که میرسه به خودت قول میدی ازش بپری بیرون به هر قیمتی که شده از بس دورش سریع هست میترسی . به خوباش که میرسه دستاتو میزاری پشت سرت و لم میدی با افتخار یادت میره روز های بدش.
بدون اینکه بدونی پیر میشی چرخش زندگی کند میشه این گردباد قدرتشو از دست میده حالا تو پیر شدی و از اینکه با چرخش کندش هم پرت شی بیرون با تمام قدرت چسبیدی بهش پرتت نکنه بیرون.با خوباش خوبی با بداش هم خوبی میگی این سرنوشت منه.
راستی سرنوشت چیه؟. چیزیه که ما تو سرمون نوشتیم؟. یعنی ترسیدیم غیرش عمل کنیم. همینجوری هرچی دستمون اومده چسبیدیم بهش از گردباد بیرون نیافتیم.
فکر میکنید چه اتفاقی میتونه بیافته اگر یک بار فقط یکبار پا و سر شکستنو به جون بخریم و ازش بپریم بیرون. ببینیم چه اتفاقی میتونه بیافته.
فکر میکنید اگر ازش بپرید بیرون گرفتار یک گردباد دیگه میشید.؟
یکی میگفت یک روز مثل شیر زندگی کردن بهتر از اینه که یک عمر مثل موش زندگی کنید. فکر میکنید اگر حرف خودشو به خودش پس بدم ناراحت میشه؟