خیّام و مترلینگ
شواهدی درباب نزدیكی افكار و فلسفة مترلینگ با شعار و اندیشه خیّام
ابراهیم صفائی
« موریس مترلینگ » فیلسوف و متفكر نامی بلژیكی بسال 1949 در سن هشتاد و هفت سالگی در بروكسل درگذشت، او شاعر – ادیب – درام نویس – و حشرهشناس نیز بود و در سال 1911 برندة جایزه نوبل شد ولی شهرت جهانی او ( كه بسرعت مرزها را درنوردید و وی را در شمار متفكران بزرگ قرن بیستم قلمداد كرد) بواسطة اندیشههای فلسفی ویژة او بود كه دربارة خلقت و جهان آفرینش بیان داشت.
دریافتهای اندیشه حساس و فكر وسیع و بلند مترلینگ دربارة فلسفة خلقت و عالم هستی چون برقی در افق تیرة باورها و پندارهای سست بنیاد جهانیان بدرخشید و بسیاری از تاریكیهای این راه را روشن ساخت و دشوارترین مباحث مربوط به فلسفة آفرینش را با سادهترین و شیرینترین بیان برای جهانیان توضیح داد و افكار بزرگان علم و دانش را در سراسر گیتی متوجه خود كرد، بیهوده نبود كه « انشتین » نابغة بزرگ ریاضی گفت :
شاید قرنها بگذرد و در كرة خاك متفكری مانند مترلینگ بوجود نیاید.
آری مترلینگ پرده از اسرار خلقت برگرفت و معمای وجود را حل كرد و باین پرسش دیرینه سال بشر : از كجا آمدهام آمدنم بهر چه بود؟، پاسخ داد، پاسخی آرامش بخش و معقول.
بسیاری از آثار مترلینگ مانند كتاب « عقل و سرنوشت »، « دربرابر خدا »، « قوة جاذبه »، « راز بزرگ »، « زنبور عسل »، « موریانه »، « مورچگان » و « ستارگان سنگین آسمان » شهرت جهانی دارد، خوشبختانه مترجم ارجمند آقای ذبیحالله منصوری قسمت مهمی از آثار مترلینگ را در حدود بیست و چند سال پیش بفارسی ساده و دلنشین ترجمه كرده و در چهار جلد بسرمایة یكی از كتابفروشیهای قدیم تهران منتشر ساخته و در دسترس دوستداران حقیقت گذاشته است. من كه شیفتة افكار بزرگان فلسفه و ادب میباشم، در سالهای پیش كه بیش از این اوقات فراغت و فرصت داشتم، ضمن مطالعة برخی از آثار مترلینگ و بخصوص اثر موسوم به طرز فكر ما در این جهان باین نكته متوجه شدم كه یك هماهنگی فكری بین اندیشههای « مترلینگ » با شاعر و متفكر بزرگ و معروف ایران عمر « خیام » وجود دارد و گاهی درك و اندیشة انی دو دربارة بعضی نكات فلسفی و رموز آفرینش بقدری همانند و شبیه است كه گوئی « مترلینگ » در مكتب « خیام » درس خوانده و بعضی از دریافتهای فكری خود را از این منبع الهام گرفته است وشاید بهمین سبب باوجود نه قرن فاصله زمان و با اختلاف مكان و مغایرت فاحش محیط زندگی گاهی كوچكترین تفاوتی در اندیشة این دو مرد بزرگ در موضوع فلسفة خلقت و اسرار آفرینش مشاهده نمیشود.
هیچ استبعادی ندارد كه « مترلینگ » ترجمه اشعار خیام را مطالعه كرده و تحت تأثیر اندیشههای او قرار گرفته باشد، مگر نه اینكه « فیتز جرالد » شاعر انگلیسی چندسال پیش از تولد مترلینگ رباعیات خیام را به انگلیسی ترجمه كرد؟ و مگر نه اینكه ترجمه فیتز جرالد و ترجمههای دیگر رباعیات خیام در سراسر اروپا شهرت یافت و بسیاری از اندیشمندان فرنگ فلسفه خیام را پسندیدند و پذیرفتند.
از این گمان درمیگذرم وچنین میانگارم كه « مترلینگ » با افكار و اندیشة خیام آشنا نبوده و از این منبع فیض شرقی الهام نگرفته است، اما این را نمیتوانم نادیده بگیرم كه این دو متفكر شرقی و غربی دربارة فلسفه خلقت و اسرار آفرینش در موارد بسیار اندیشة مشترك دارند و هنگامی كه درنظر بیاوریم كه خیام نه قرن پیش از مترلینگ در محیطی پرتعصب و درمیان مردمی عامی و پندار پرست میزیسته و بیان آزادانة افكار و عقایدش برای او خطر مرگ همراه داشته به این نتیجه میرسیم كه او نه قرن پیش از مترلینگ در محیطی تیره از جهل دربارة فلسفة خلقت بهمانگونه سخن گفته است كه مترلینگ در دنیای آزاد قرن بیستم.
اینجاست كه عظمت فكر و اوج اندیشة حكیم عمر خیام را خوب درك میكنیم، این را هم باید بدانیم كه خیام از اینكه نمیتوانسته است بیپروا و آزادانه برداشتهای پرارج فكری خود را برمردم عرضه دارد متأسف بوده و میگفته است :
گفتن نتوان زانكه وبال سر ماست
|
اسرار جهان چنانكه در دفتر ماست
|
نتوان گفتن هرآنچه درخاطر ماست
|
چون نیست درین مردم نادان اهلی
|
باری، من با یك مطالعة كوتاه و اجمالی در افكار مترلینگ در ده مورد اندیشة او را با اندیشة خیام سنجیدم و مایة تفكر این دو فیلسوف شرق و غرب را همسان و همانند یافتم.
اینان هر دو افسانهها و اسطورههای نامعقول مربوط به راز آفرینش را طرد كرده و با روشنائی چراغ خرد در طریق تفكر و تعقل گام برداشته و از آنسوی پردههای اسرار سر بیرون آوردهاند ولی سرانجام چراغ خرد و پرتو عقل نتوانسته است این راه تاریك را برآنان بخوبی روشن سازد، ازینرو دچار حیرت و سرگشتگی شده و عقل « محدود و ناقص » بشری را برای درك « نامحدود و كامل » درمانده و ناتوان یافته گاهی فلسفة « جبر مطلق » را گردن نهاده و زمانی حیات و زندگی بشر را بس ناچیز و حقیر و بیارزش و بازیچه دانسته و روزی بابیان درك فكر و اندیشة عالی خود رنگ اوهام را از آئینه عقول زدوده و چیستان هستی و وجود را بنحوی مقبول كشف كردهاند.
راستی گفتار این دو متفكر در پارهای از مطالب چقدر باهم شباهت دارد، اینك برای آگاهی با تشابه اندیشة این دو مرد خردمند، ده رباعی از خیام و ده گفتار كوتاه از مترلینگ میآورم و محض سهولت مقایسه بین افكار این دو متفكر بزرگ در هرده مورد نخست رباعی « خیام » را مینویسم سپس گفتار « مترلینگ » را در زیر رباعی خیام نقل مینمایم تا خوانندگان مجله بهمانندی برخی از اندیشههای این دو مرد نامی كه یكی از شرق كهن و دیگری از غرب نو برخاسته بخوبی آگاه شوند و عظمت فكر و ژرفای اندیشة خیام را نسبت به اسرار خلقت بازشناسند :
1 – هیچكس ره بجائی نبرد
خیام
در جمع كمال شمع اصحاب شدند
|
آنانكه محیط فضل و آداب شدند
|
گفتند فسانهئی و در خواب شدند
|
ره زین شب تاریك نبردند به روز
|
مترلینگ
از روزی كه نوع بشر بوجود آمد میخواست بداند كه این دنیا چیست و برای چه آن را آفریدهاند. صدها تمدن منقرض شده كه شاید آثاری از آنها نیست و همگی از بین رفتهاند، دربارةدنیا تصورات و خیالاتی كردند كه بعضی از آنها كودكانه و بعضی عقلائی بود ولی امروز كه هزاران سال از آن تاریخ میگذرد ما متوجه شدیم كه فكر ما هم دربارة دنیا چندان عمیقتر و بزرگتر از آنها نیست چون ما برای درك حقیقت دنیا هیچ وسیلة سنجشی جز مغز خود نداریم و متأسفانه مغز ما آنطور كه باید ترقی نكرده است و خیلی دشوار بلكه محال میباشد كه ما بتوانیم دنیائی را در مغز خود تصور نمائیم كه بیپایان و نامحدود میباشد، چون مغز ما محدود است.
2 – در ابدیت مرور زمان وجود ندارد
خیام
وین یكدم عمر را غنیمت شمریم
|
ایدوست بیا تا غم فردا نخوریم
|
با شصت هزار سالگان سربسریم
|
فردا كه ازین دار فنا درگذریم
|
مترلینگ
چون این دنیا دارای قلب و كبد نیست و خون در عروقش جریان ندارد نمیتواند بمرور زمان پیببرد، اگر این ضربان قلب و حركت منظم و یكنواخت خون در رگهای ما نبود بمرور زمان پی نمیبردیم و در نتیجه یكصدهزار میلیارد قرن با چند ثانیه در نظرمان مساوی بود و بهمین سبب است كه وقتی ما از دنیا رفتیم و لاشة ما را بخاك سپردند یك ثانیه با یكصد قرن برای ما مساوی خواهد بود چون از سیطرة مرور زمان خارج شدهایم.
3 – آفرینش ما برای جهان چه سودی دارد ؟
خیام
وز رفتن من جاه و جاهش نفزود
|
از آمدنم نبود گردون را سود
|
كاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود
|
وز هیچكسی نیز دو گوشم نشنود
|
مترلینگ
از بزرگترین و مرموزترین اسرار جهان زندگی ما این است كه چرا ما را بوجود آوردند.
دستگاه آفرینش با این قانون بزرگ و با این جهان بزرگ كه در آن یكصدهزار میلیون كهكشان مانند دنیای ما وجود دارد چه احتیاجی داشت كه من و شما را بیافریند و اگر من و شما نبودیم به كجای دنیا برمیخورد و اگر قبلاً این كرة خاك نبود كه ما انسانها روی آن زندگی كنیم چه زیانی بآفرینش میرسید ؟
مگر مقابل دیدگان ما هرشب صدها ستاره بیكدیگر تصادم نكرده از بین نمیروند و بهیچ مبدل نمیشوند؟
آیا هیچ اتفاق افتاده است كه در كتاب حساب آفرینش این تصادمات را به حساب ضرر بنویسند؟
پس كمال خودخواهی و خودپسندی است كه موجودات نادان و بدبخت و علیلی مثل ما كه پیوسته گرفتار معدة كثیف خود هستیم بگوئیم دنیا برای خاطر ما آفریده شده است، پیش از ما این جهان بوده است و بعد از ما نیز كماكان باقی خواهد ماند.
4 – مرده از زنده آسودهتر است
خیام
كوزیر زمین زمن دل آسودهتر است
|
ساقی دل من زمرده فرسودهتر است
|
دامان ترم زدیده آلودهتر است
|
هرچند بخون دیده دامن شویم
|
مترلینگ
اكنون مدتی است كه خود را مرده میبینم، برای آنكه مدتی است قوای جوانی مرا ترك گفته است، نه فقط امروز كه قوای من تحلیل رفته بلكه اگر دارای قوای جوانی هم میبودم آرزوی عمر جاویدان نمیكردم برای آنكه عمر جاویدان ولو آنكه باقوای جوانی هم توأم باشد كسالت آور است.
بعقیده من اگر مرگ در دنیا نبود بشر بآن محتاج بود و میبایست آن را اختراع كند تا از چنگال كسالتهای زندگی خلاص شود، بسیاری از ما درواقع پیش از مردن مرده هستیم برای آنكه همه چیز خود را از دست دادهایم.
عمر ما یك روز یا یك میلیون سال هیچ فایده ندارد و از لحاظ فهم به اسرار حیات با آن كسی كه در گور خوابیده مساوی هستیم با تفاوت اینكه او آسودهتر از ما است چون قلب و اعصاب او از كار افتاده است دیگر از كسالتهای زندگی رنج نمیبرد.
5 – رهسپاران دیار نیستی
خیام
درهر نفسش هزار غم میبینم
|
دنیا كه در آن ثبات كم میبینم
|
راهی به بیابان عدم می بینم
|
چون كهنه رباطی است كه از هر طرفش
|
مترلینگ
زندگی ما با شیون و اندوه شروع میشود، وقتی باین جهان میآئیم گریان و اندوهناك هستیم و موجب اذیت و آزار مادر خود را فراهم میكنیم و هنگامی كه از این دنیا میرویم دیگران درغم ما گریان هستند و این اندوه بقدری شدید است كه بزرگتر از آن مصیبتی در جهان نیست. برای آفریننده هیچ اشكال نداشت كه ما را بدون درد و رنج به دنیا بیاورد و بدون رنج و غم از دنیا ببرد ولی او چون بدبختی و مصیبت ما را میخواست اساس زندگی ما را بر مرگ و نیستی قرار داد و مقرر كرد كه ما همواره از غم خویشان و دوستان غمناك باشیم تا روزی كه ما هم بنوبت خود از این جهان زودگذر رهسپار دیار نیستی و مرگ بشویم.
6 – واقعة بزرگ و حادثة نهائی
خیام
لَّذات جهان چشیده باشی همه عمر
|
با یار گر آرمیده باشی همه عمر
|
خوابی باشد كه دیدهباشی همه عمر
|
عمرت چو بسر رسد همی باید مرد
|
مترلینگ
ما از اول عمرنظیر چابكسواری كه مرتباً اسب خود را تعویض میكند و در هیچ منزلی توقف نمینماید عجله داریم كه زودتر روزها و هفتهها و ماهها بگذرد تا بسرمنزل مرگ واصل شویم و این معشوق عزیز را در آغوش بگیریم ولی شما ممكن است بمن ایراد بگیرید و بگوئید این گفتة تو ناشی از سالخوردگی است چون خود در آستانة مرگ هستی تصور مینمائی هدف زندگانی هر فردی مرگ است.
شما ممكن است بگوئید من جوان هستم و انتظار دارم معشوقة زیبائی در آغوش كشم ولی من از شما میپرسم : بعد چه خواهد شد؟ شما میگوئید میخواهم تا میتوانم جوان بمانم و اغذیة گوارا را تناول كنم و با پریرویان آمیزش نمایم، باز از شما میپرسم : بعد چه خواهد شد؟ میگوئید میخواهم مقامات و مناصب بزرگ را برعهده گیرم، كشورها را مسخر كنم، باز میپرسم : بعد چه خواهد شد؟ برفرض و فرض محال بآنچه خواستید رسیدید سرانجام یك تازیانة عبرت شما را از خواب غفلت بیدار میكند آنوقت متوجه میشوید كه آن واقعة بزرگ و حادثة نهائی همانا مرگ است كه شما بدون توجه و انتظار ساعات و ایام را برای رسیدن بآن با بیصبری گذرانیده و دقیقهشماری كردهاید و پایان تمام آرزوهای شما منتهی بهمین واقعة نهائی خواهد شد.
7 – آدمی محكوم سرنوشت خویش است
خیام
وین پشم و قصب تو رشتهئی من چكنم؟
|
ز اول تو گلم سرشتهئی من چكنم؟
|
تو بر سر من نوشتهئی من چكنم ؟
|
هر نیك و بدی كه از من آید بوجود
|
مترلینگ
علاوه بر سرنوشتی كه ما در این جهان برای خو بوجود میآوریم سرنوشت دیگری نیز داریم كه در یك نقطة از این دنیا ثبت و ضبط شده و منتظر این است كه در موقع خود فرود آید، ولی باید دانست كه این سرنوشت را چه كسی درین دنیا برای ما تعیین كرده؟ او همان است كه در تمام ادیان و مذاهب جهان و مسالك عرفانی و فلسفی بنام «خدا» « هستی » نامیده میشود.
حال كه سرنوشت هریك از افراد بشر را در گوشهئی ا زكرة زمین ثبت كردهاند و با قلم تقدیر بر لوح ازل نوشتهاند و این سرنوشت بدون چون و چرا است، چرا ما را مسئول میدانند و برای اعمالی كه در این جهان مرتكب میشویم از ما بازخواست میكنند؟
8 – بهشت و دوزخ !
خیام
بیزار شدم ز بتپرستی و كنشت
|
تاچند زنم بروی دریاها خشت
|
كهرفت بهدوزخ و كهآمد بهبهشت؟
|
خیام كه گفت دوزخی خواهد بود؟
|
مترلینگ
ما اگر امروز كه مغر بشر بایندرجه از ترقی رسیده بگوئیم كه خداوند نیكوكاران را در بهشت در آغوش پریرویان جای میدهد و گناهكاران را به دوزخ میبرد، نسبت به عظمت ذات خداوند توهین و اسائه ادب كردهایم، برای آنكه با این گفته خداوند را بشكل خود درآوردهایم و تصور كردهایم كه خداوند هم مانند دیكتاتورهای قرون وسطی باید زندان و غل و زنجیر برای گناهكاران درگاه خود و كاخهای زیبا برای دوستان و رفقا داشته باشد.
9 – هر بامداد كه فرا میرسد ما یك روز پیرتر شدهایم
خیام
هرلحظه چرا همی كند نوحهگری
|
دانی كه سپیدهدم خروس سحری
|
كز عمر شبی گذشت وتو بیخبری
|
یعنی كه نمودند در آئینة صبح
|
مترلینگ
فاجعة بزرگ زندگی ما این است كه هر روز صبح كه از خواب برمیخیزیم مشاهده میكنیم كه یك روز پیر شدهایم و از این بزرگتر آنكه باوجود پیری بهیچیك از اسرار جهان پینبردهایم، خیال نكنید كه ادراك اسرار الكتریك و انم بمنزلة فهم اسرار دنیا است، ما اگر صدهزار سال هم عمر كنیم تازه به اسرار اصلی جهان پی نبردهایم، یعنی نمیدانیم كه این دنیا را برای چه آفریدند و پایان آن چه خواهد شد و چون هرگز به اسرار واقعی دنیا پی نمیبریم هر كشفی بكنیم و هر علمی بیاموزیم بمنزلة آن است كه خ