جاده زندگیم تاریک است به تاریکی چشمان او...
او که مسافر بو د اشنا در قلبم نشست و غریبه رفت
گذر کرد از قلبم به آرامی نسیم به سادگی رویا و به وسعت دریا
و باقی گذاشت در من اندوهی به عظمت دنیا
مسافر ای واژه غربت واژه....
ای تنهاترین کلمه...
و ای خسته از تکرار
در جستجوی گذشته رفتی،بی آنکه بدانی در گذشته خود امروز را خواهی یافت
و در امروز خود تنهایی........
شاعر سهیل پیلتن.دفتر شعر خاطرات گمشده
برو ولی جایی بازگو نکن که چه کردی با دلم!!!!!!!
خستگی عمری دلبستگی،هنوز بر روی شانه هایم باقیست
خم شدم زیر آوار نگاهت و ویران شدم در اندوه بی کسی
اری دل سپردن نابودیست
مسافر ای غربت واژه!!!!!!!!
ای تنهاترین کلمه
و ای خسته از تکرار.....
تو رفتی تا سایه بانی باشی برای تنهایی دیگران
در افق رفتی در پی سرابی بی انتها!!!!!!!
برو که فاصله پایانیست بر واژه بی معنای عشق
و جدایی قانون اتفاقیست به نام اشنایی
به یاد روزهای گذشته چشمانم گریان میشود
ولی افسوس که درمانی نیست بر درد جدایی
افسوس که خاطراتمان به قدری عمیق بود که مرا در خود فرو برد
و امیدی به بازگشتنم نیست
خسته تر از آنم که بتوانم بازگردم
در سکوت این شب سرد جان خواهم سپرد در سایه ای به تاریکی چشمان او
مسافر ای غربت واژه...
ای تنهاترین کلمه!!!!!!!!!!!
و ای خسته از تکرار
روزی باور خواهی کرد دلتنگی لحظه دیدار.........................