در آفتابِ نگاه تو، صبورِ پیرِ بهارآوا
زمین شکفت و زمان گل کرد، به جشنواره ی رؤیاها
در آن هزاره ی خاموشی، کسی به عشق نمی تابید
دمید عطرِ نگاه دوست، و ناگهان تو شدی پیدا
عذابِ پوچی و دلتنگی، به سر رسید و بهار آمد
دلم هجومِ طراوت شد، جهان و جان همه شد زیبا
بهار؛ هدیه ی دستانت، به کوچه های خزان دیده
شکوفه؛ فرصت چشمانت، به باغ های پر از رؤیا
دلت نسیم بهاری بود، در آب و آینه جاری بود
چه عاشقانه گذر کردی به دشت های پُر از یلدا
تو رفته ای و سرودی نیست، بیا و باز شبی روشن
به خوابِ آینه ها گل کن، بخوان برای دلِ گُل ها
بهارِ پیرِ من ای بُرنا، بیا به زمزمه تا فردا
دوباره خوشه کند رؤیا، دوباره زنده شود دنیا...
«عبدالرضا رضایی»
از اوج بروج حق سردار قیام آمد
بر شوق سماع جان، انوار امام آمد
طاغوت نگونسر شد با خاک برابر شد
شمشیر اناالحق چون بیرون ز نیام آمد
آن پیر پیام آور بت بر کن ولا گستر
بر گستره ای لبریز از خون و قیام آمد
گفتا که من آن بحرم کارام نمی گیرد
در مسلک بیداران آرام، خرام آمد
عنبر چکد از نامش، سر مقدم اقدامش
بر لحظه سرمستان اکسیر دوام آمد
پیک خبر بهمن سرداد به هر برزن
کای منتظران خیزید، خیزید امام آمد
«غلامرضا رحمدل»

آن سالها گذشتند
آن سالهاي تاريك
ترسيدن و دويدن
دركوچه هاي باريك
آن سالها چه بد بود
وقتي كه بود شاهي
هر كوچه بود آن وقت
تاريكي و سياهي
بد بود و زور مي گفت
شاه بد و ستمگر
پر بود هر خيابان
از لاله هاي پر پر
مردم شعار دادند
اي شاه بد حيا كن
ايران خوب ما را
اي شاه بد رها كن
آمد امام و در رفت
شاه بد و ستمگر
ديگر نشد در ايران
گلهاي ناز پر پر
خورشيد خوب تابيد
شد نور كشور ما
پر زد سياهي و شب
از كار رهبر ما
از نهضت قاطعانه روح الله ,
شد دست ستمگران ز ایران کوتاه
با دست تهی و این همه پیروزی
لا حول و لا قوت الا بالله
فجر است و سپیده حلقه بر در زده است
روز آمده تاج لاله بر سر زده است
با آمدن امام در کشور ما
خورشید حقیقت زافق سر زده است
از خون سرخ بهمن سرسبز شد بهاران
اندیشه باور شد در امتداد باران
بر صخره های همّت جوشیده خون غیرت
بانگ سرود و وحدت آید ز چشمه ساران
و الفجر بهمن آمد فصل شکفتن آمد
بر پهندشت باور، خالی است جای یاران
برخیز که فجر انقلاب است امروز
بیگانه صفت خانه خراب است امروز
هر توطئه و نقشه که دشمن بکشد
از لطف خدا نقش بر آب است
پویا و باوقار ، شهوار می رویم
استاده بر مسیر ، بیدار می رویم
در باغ انقلاب ، شاد و بلند و سبز
هر روز تازه تر، پر بار می رویم
دانش سلاح ما ، حق است یار ما
از ذکر یاحسین , سرشار می رویم
آن که بر ظلم شب شدی پیروز در زمین و زمان خمینی بود
سال ها رنج و غربت و سختی می کشیدی به جان خمینی بود
آن که هم افتخار و عزت داد بر همه شیعیان خمینی بود
آن که بودی یگانه دوران در تمام جهان خمینی بود
آن که می زد شجاعتش فریاد بر سر دشمنان خمینی بود
مانده در قلب ما همی یادش تا ابد جاودان خمینی بود
کسی که ماه شب تار بی قراران شد انیس جان و شفابخش قلب یاران شد
نفوذ چشم و پیامش به جان اثر می کرد همان که دلبر و دلدار رهسپاران شد
نه قلب پیر و جوان پر شد از محبت او صمیم قلب مصفای نو نهالان شد
به سردی دی و بهمن که ناله یخ میزد صفای آمدنش گرمی بهـاران شد
وجود مردم ایران ز دوریش غمناک حبیب اهل دل و پیر این جماران شد
در آن زمان که ستم پرده سیاهی بود امید بخش قلوب امید واران شد
چنان که روز ورودش بهشت زهرا رفت گل همیشه بهاری به لاله زاران شد
خوشا صفای زمانی که ماه بهمن بود تو آمدی و دل انقلاب خندان شد
رهبر من نور چشمان من است عشق او آيين و ايمان من است
ذوالفقار حيدري در دست او طاعتش ميثاق و پيمان من است
سيدي از نسل پاك فاطمه(س) هم ز نسل شير يزدان من است
در ولايت وارث آل نبي (ص) جانشيني از امامان من است
همچو مه تابد به قلب شيعيا ن نائب خورشيد پنهان من است
در هدايت سوي حق آرد مر ا اين هدايت سمت قرآن من است
آنكه مهر او ندارد در وجو د بي گمان همكيش نادان من است
در سخن چون ابر مي بارد به دل در كوير خشك باران من است
در حضورش موج دريا ديده ام در كلامش راحت جان من است
در نگاهش غرق دريا مي شو م واژه هايش در و مرجان من است
قلب تارم را صفايي مي دهد جامع فكر پريشان من است
من مريد آن دل وارسته ام او مراد و پير عرفان من است
بوي يوسف مي دهد پيراهنش گرچه خوديعقوب كنعان من است
من چو سنگم او چو كوه بيستون من چو مورم او سليمان من است
من چو بلبل او چو باغ پر زگل من چوبرگ او سرو بستان من است
نام او ورد زبانم روز و شب عشق او درد است ودرمان من است
آرزوي ديدنش دارم به دل در فراقش شهر زندان من است
اي خوش آن روزي كه بينم رهبرم ساعتي در خانه مهمان من است
هرگز اي ياران دعايش مي كنيد شب نمازش ذكر ياران من است
روي خوبش با دو چشمت ديده اي چهره اش چون ماه تابان من است
غرق درياي تهاجم را چه غم ناجي كشتي ز طوفان من است
گر چه دشمن نقشه ها دارد بسي حامي او حي سبحان من است
در امانت او ‹‹ امين ›› انقلا ب درشجاعت شير ميدان من است
راه او باشد ره پير خمين (ره) رهرو راه شهيدان من است
افتخار ما بود ‹‹ سيد علي ›› سرور من جان جانان من است
چون فقيه وعالم است ودين شناس مرجع تقليد دوران من است
روز ششم ماه تير از سال شصت رهبرم جانباز ايران من است
اي خداوندا نگهدارش تو باشد چون دعاي او نگهبان من است
شعر امروزم كه وصف رهبر است بهترين اشعار ديوان من است
پيروانش ني به پاكستان و هند درفلسطين است و لبنان من است
گوئيا مهدي(عج) چنين گويد كه او بهترين اصحاب و ياران من است
من عاشـق آن رهبــر نورا نــی خـویشم
آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم
عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار
هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم
در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار
امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم
چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد
گمگشتــۀ این دیـدۀ بـارانــی خـویشم
زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت
در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم
از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل
چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم
یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست
عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم
دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن
دلـبستــۀ آن یـار خـراسـانــی خـویشم
تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم
این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم
زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم
افسـردۀ دیـدارم و زنـدانــی خـویشم
سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از
جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم