جاده ی بی انتهای رویا
جاده ی احساسم
قفسی در دستم
قفس از جنس من است
قفسی در دستم
که در آن جاده ی احساس غروب
آسمان تیره شود
منو این تاریکی مثلا همسفر این سفریم
دیدن زیبایی
دیدن کودک دل شادی
که پی پروانه میدود
یا در ساحل زیبای وجود
که غروب خورشید
غم دل می شکند
دیدن زیبایی
حسرتی ست در قفسم
طی این راه بلند
با من همراه است