تو نیستی اما من برایت چای می ریزم دیروز هم نبودی که برایت بلیط سینما گرفتم ...دوست داری بخند دوست داری گریه کن و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرق می کند باشی یا نباشی من با تو زندگی می کنم
اگر مرا دوست نداشته باشی دراز میکشم و میمیرم مرگ نه سفری بیبازگشت است و نه ناگهان محو شدن مرگ دوست نداشتن توست درست آن موقع که باید دوست بداری
گاه دلم تنگ میشود دلتنگ تر از همه دلتنگی ها گوشه ای مینشیم و حسرت ها را میشمارم و باختن ها و صدای شکستن را نمیدانم من کدامین امید را ناامید کردم و کدام خواهش را نشنیدم و به کدام دلتنگی خندیدم که چنین دلتنگم....
چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت دلت کجاست ؟ : پیش او قلبت کجاست ؟ : او برده پس حتما بی رحم بوده نه ؟ : نه اصلا چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم .