مرد مومنی به طرز ناگهانی تمام ثروتش را از دست داد. چون می دانست خدااو را
به نحوی کمک خواهد کرد دست به دعا برداشت:
-پروردگارا!بگذارکه من در بخت آزمایی برنده شوم.
او سال ها و سال ها دعا کرداما همچنان فقیر باقی ماند.
سرانجام روزی از دنیا رفت.از آنجا که مرد بسیاربا ایمانی بود بلا فاصله به بهشت رفت.
وقتی به آنجا رسید از وارد شدن سرباز زد.او گفت که تما م عمرش را مطابق تعالیم
مذهبی زیسته است . اما خدا هرگزاجازه نداده است که در مسابقهء بخت آزمایی
برنده شود.با انزجار گفت:
"هرچه به من وعده داده بودی دروغ بود ."
خداوند جواب داد:"من همیشه برای کمک کردن به تو آماده بودم.اما باوجوداینکه من می خواستم
کمکت کنم تو حتی یک بلیت بخت آزمایی هم نخریدی."
نتیجه:دعای واقعی آن نیست که از خدا بخواهیم به ما کمک کند بلکه این است که به او اجازه
چنین کاری را بدهیم.
خداوند به هر پرنده ای دانه می دهد
ولی آن را درداخل لا نه اش نمی اندازد.
"هالندی"