فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 11362


درباره من
هامون* (zahre-eshg )    

مادر

درج شده در تاریخ ۹۳/۰۸/۲۱ ساعت 02:02 بازدید کل: 110 بازدید امروز: 109
 

مادر

http://www.nedayeenghelab.com/images/docs/000050/050296/images/45.jpg


ــ ــ ...



ــ ــــ


ــ
ـــ

ــــ ــــ ـ!
. -

ــــــــ:ـــــ
ـــ
ــــ

بهشت هم بروم می کنم فراموشت! 
 
*********************************************************

چشمت دنبال منه...

 

 

دســـتـتـــــ مــال هــرکــی بــاشــه

چــشــمــتـــ دنـبـــال مــنــــه

هرنــگــاهــتـــ انــگــاری اســمــمــو فــریــاد مــیــزنـــه 

 

******************************************************************

امشب، آغوشت نیست، اما!

خیالت را به آغوش میکشم

 

موهایت را میبویم؛

 

نوازش صورتت را

 

با گونه هایم

 

به هیچ نمیدهم.

 

امشب اینگونه است!

 

فردا شب و شبهای دگر را چه کنم !!!؟ 

*********************************************************

 

من این زن غمگینو میشناسم!

 

اون گوشه داره اشک می ریزه

می دونه که رو گریه حسّاسم

بوی تنش تو خونه پیچیده

من، این زن ِ غمگینو میشناسم

 

می شینه پیشم مثل هر روز و

با قرص و بوسه فال می گیره!

می گم: نمی فهمی دوسِت دارم؟!

می گه: برای عاشقی دیره

 

میگه که دنیا جای خوبی نیست

هر کی که می فهمه غمی داره

می گم برای عشق، این خونه

دیوارهای محکمی داره

 

ترساشو می چینه توی ساکش

من مشت می کوبم به آینده

می گه: می دونی خیلی دیوونه م!

می بوسمش تو گریه و خنده

 

می بینمش که سمت در می ره

با چشم های قرمز ِ خونی

می گه تو حرفامو نمی فهمی

می گه تو دردامو نمی دونی

 

هر صبح که پا می شم از کابوس

خوابیده تو آغوش و احساسم

می ره که توی گریه برگرده

من این زن غمگینو میشناسم!

 

 


http://www.sprc.ir/wp-content/uploads/2013/12/pgmdhuq6sgk9jku0kvzs.jpg

 

 

******************************************************************** 

 

 

در کنار تو بودن زمان را بی معنا می کند

و در بی تو بودن زمان به کار نمی آید

 
حالا تنها سه سطر مانده تا لحظه ی خداحافظی

و من دارم با همین شعر لعنتی

آخرین فرصت بوسیدنت را 

از دست ...

               دادم !

 
حالا دیگر هر چه که شعر بگویم

از تو

دورتر می شوم

و هر چه شاعرتر باشم

بیچاره ترم ... 

******************************************************************** 

روبه راهم...

!
!

!

.. !
، ،
!

!

!
،
!

!
!
!

.. ، !

 

  ********************************************************************** 

مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چگونه رود می‌رود به سمت بیکرانه‌ها
که ابر گریه می‌کند برای رودخانه‌ها

پرنده غافل است از این‌که تندباد می‌رسد
وگرنه باز هم بنا نمی‌شد آشیانه‌ها

و این‌چنین که این‌همه زِ عشق رنج می‌برند
مرا غمِ تو می‌کِشد در آتش بهانه‌ها

چراغ و چشمِ آسمان! ستاره‌ها تو، ماه، تو
پس از تو تار می‌شود شبِ تمامِ خانه‌ها

اگرچه زخم می‌زنی ولی ترا نوشته‌اند
به روی صفحه‌ی دلم خطوطِ تازیانه‌ها

خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه می‌سپارمش به دست موریانه‌ها

 

 

 
تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۳/۰۸/۲۱ - ۰۲:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)