او خواهد آمد تا به کبوتران آواز رهایی بیاموزد
او خواهد آمد تا با خودپرنده گان کوچ کرده از این دیار را برگرداند
او خواهد آمد تا بر سر هر دیواری خطی زیبا از گل به جای تیغ های فلزی بکارد
او خواهد آمد تا به جوجه کلاغانی که راه رفتن خود به هوای آموختن رسم طاوسان از یاد برده اند را دوباره به خود آورد
او خواهد آمد تا به پیر زن جزامی گردن آوزی از جنس محبت و دوست داشتن هدیه کند
او خواهد آمد با فانوسی در دست تا تمامی نورهای تاریکی را از بین ببرد
او خواهد آمد در یکی از همین روزهای سرد و بیروح بهاری
روزهایی که سالیان دراز در زیر ظلم ناجوانمردانی از جنس تاریکی جان داده اند و نفسهای آخرشان را میکشند
او خواهد آمد در میان خنده و انکار بیچارگانی که منتظر اویند
و در حالی که بجای شمشیر در دستش شاخه ای از گل یاس برای هدیه به کودکانی که
کودکانی که شب در زیر نور ماه از دوری مادر و بی مهری روزگار گریه میکنند و بر تکه های نان بیات بزرگان خود فروخته این مرز و بوم گاز میزنن
به او میخندیم چرا که همه منتظر جنگجویی رویایی با شمشیری پولادین و چهره نورانی سوار بر اسبی سفید برای نجاتمان می آ؛ید !
اما این که آمده است به جای شمشیر دلی پر خون و چهره ای تیره ز زخم نامردمان بر دل دارد
و منکر میشویم او را و او را متهم می کنیم که او خود را جای جنگجویمان جا زده .
او اعتبار منجیمان را زیر سئوال برده است !
او می آید نه با اندکی سرباز بلکه تنهای تنها و به تنهایی بر تهجرمان پایان خواهد داد
میدانیم که او منجی که مژده آمدنش را داده بودن است ولی پشت به او در سف دشمنانش خواهیم ایستاد
او می آید تا به آشکار سازد که چگونه مهره بازی حکومت ها و سیاستمدارانی زیرک و بی بنیان شده ایم
او می آید با پیامی از صلح خواهد گفت و خواهد گفت که ما با هیچ فرقه و دین و منسکی دیگر دشمن نیستیم
ما فقط با ناعدالتی و دورویی وسیاست دشمنیم و بس
ما با آنانی دشمنیم که برای نشستن بر تخت سلطنت انسانها را از پست ترین چیزهای دنیا هم پست تر میدانند
و گوشهایشان را بر درد دل انسانها بسته نگه داشته اند و فقط به تکیه زدن بر پست ها و منسکهای حکومتی آن هم به نام خدمت به مردم تکه میزنن .
او همه این ها را خواهد گفت و خواهد گفت که تمام راهی که طی کرده اید اشتباه است .
ولی حیف که گوشهایمان از دروغهایی پر است که حقیقت را ناشناس میداند و کر میشود .
او می آید ولی به دست منتظرانی که برای او به سر و سینه میزنن دل آزرده میشود .
و شاید چاره ای جز رفتن و دور شدن از ما مردم کور ذهن را نداشته باشد !
و شاید هم دست به شمشیر برده و بر خلاف آنچه میخواهد همه ناعادلان و پیروان کوردل آنها را از بین ببرد .
تا شاید از پیروی کورکورانه از دشمنانشان دست بکشن .