از دور میخواند مرا در تاریکی دنیا ، پاورچین پاورچین به سویش میروم
پشت سرم کسی نیست که صدایم کند
او میخواند مرا با صدای گرفته و خسته ، او میخواند مرا با صدایی خسته
از دور در تاریکی این عالم تیره و تار فقط او میخواند مرا فقط او می خواند مرا
نمی دانم چه خواهد شد چه در انتظارم نشسته است ؟
او میخواند مرا در تاریک این دنیا
و من خواهم رسید به او در تاریکی
میخواند مرا در تاریکی این دنیا
و من خسته از اینجا ماندن
از این بی سرپناه بودن
من خواهم رفت تا به همه اثبات کنم که تنها نخواهم ماند
من میروم تا در تاریک گم شوم و دیگر کسی تنهاییم را نبیند
من میروم تا بگویم که کسی هست که مرا بخواهد و بخواند
من میروم ولی آیا او را خواهم دید؟؟
آیا او با من خواهد ماند ؟
آیا او مرا تنها نخواهد گذاشت ؟؟
و هزاران سئوال بی پاسخ دیگر
من میروم تا گم شوم در تاریکی این دنیا
من میروم تا دیگر هیچکسی مرا نبیند
حتی اگه او هم مرا در تاریکی تنها بگذارد .
او میخواند مرا و من میروم به سوی او ....