فراموش کردم
رتبه کلی: 2534


درباره من
مسعود آلتین تاپ (zeinoddin )    

اتل متل یه بابا

درج شده در تاریخ ۹۲/۰۲/۲۳ ساعت 22:23 بازدید کل: 728 بازدید امروز: 343
 

بابای قطع نخاعی (شعر از مرحوم سپهر)

اتل متل یه بابااتل اتل متل  یه بابا

که اون قدیم قدیما

حسرتشو می‌خوردند

تمومی بچه‌ها

 

اتل متل یه دختر

دردونه‌ی باباش بود

هر جا که باباش می‌رفت

دخترش هم باهاش بود

 

اون عاشق باباش بود

بابا عاشق اون بود

به گفته‌ی رفیقاش

بابا چه مهربون بود

 

یه روز آفتابی

بابا تنها گذاشتش

عازم جبهه‌ها شد

دختر و جاگذاشتش

 

چه روزهای سختی بود

اون روزهای جدایی

چه سال‌های بدی بود

ایام بی‌بابایی

 

چه لحظه‌ی سختی بود

اون لحظه‌ی رفتنش

ولی بدتر از اون بود

لحظه‌ی برگشتنش

 

هنوز یادش نرفته

نشون به اون نشونه

اون که خودش رفته بود

آوردنش به خونه

 

زهرا به اون سلام کرد

بابا فقط نگاش کرد

ادای احترام کرد

بابا فقط نگاش کرد

 

خاک کفش بابارو

سرمه‌ی تو چشاش کرد

هی بابارو بغل کرد

بابا فقط نگاش کرد

 

زهرا براش زبون ریخت

دو صد دفعه صداش کرد

پیش چشاش ضجه زد

بابا فقط نگاش کرد

 

اتل متل یه بابا

یه مرد بی‌ادعا

می‌خوان که زود بمیره

تموم خواستگارا

 

اتل متل یه دختر

که برعکس قدیما

براش دل می‌‌سوزونن

تمومی بچه‌ها

 

زهرا به فکر باباس

بابا به فکر زهرا

گاهی به فکر دیروز

گاهی تو فکر فردا

 

یه روز می‌گفت که خیلی

براش آرزو داره

ولی حالا دخترش

زیرش لگن می ذاره

 

یه روز می‌گفت دوست دارم

عروسیتو ببینم

ولی حالا دخترش

میگه به پات می‌شینم

 

می‌گفت برات بهترین

عروسی رو می‌گیرم

ولی حالا می‌شنوه

تا خوب نشی نِمیرم

 

وقت غذا که میشه

سرنگ‌رو ورمیداره

یه زرده‌ی تخم‌مرغ

توی سرنگ می‌ذاره

 

گوشه لپ باباش

سرنگ‌رو می‌فشاره

برای اشک چشماش

هی بهونه میاره:

 

«غصه نخور باباجون

اشکم مال پیازه»

بابا با چشماش میگه

«خدا برات بسازه»

 

هر شب وقتی بابارو

می‌خوابونه توی جاش

با کلی اندوه و غم

میره سر کتاباش

 

حافظو ور می‌داره

راه گلوش می‌گیره

قسم میده حافظو

خواجه بابام نمیره

 

دو چشمشو می‌بنده

خداخدا می‌کنه

با آهی از ته دل

حافظو وا می‌کنه

 

فال و شاهد فاُل

به یک نظر می‌بینه

نمی‌خونه، چرا که

هر شب جواب همینه

 

دیشب که از خستگی

گرسنه خوابیده بود

نیمه‌ی شب چه خوابِ

قشنگی رو دیده بود

 

تو یک باغ پر از گل

پر از گل شقایق

میون رودی بزرگ

نشسته بود تو قایق

 

یه خورده اونطرف‌تر

میون دشت لاله

بابا سوار اسبه

مگه میشه؟ محاله

 

بابا به آسمون رفت

به پشت یک در رسید

با دستای مردونَش

حلقه‌ی در رو کوبید

 

ندایی اومد از غیب

دروازه‌رو وا کنید

مهمون رسیده از راه

قصری مهیا کنید

 

وقتی بلند شد از خواب

دید که وقت اذونه

عطر گل نرگسی

پیچیده بود تو خونه

 

هی بابارو صدا کرد

بابا چشاش بسته بود

دیگه نگاش نمی‌کرد

بابا چقدر خسته بود

 

آی قصه قصه قصه

یه دختر شِکَسّه

که دست‌های ظریفش

چند ساله پینه بسته

 

چند ساله که دختر

زرنگ و ساعی شده

از اون وقتی که بابا

قطع نخاعی شده

 

نشونه‌ی بیعته

پینه‌ی دست زهرا

بهترین شفاعته

نگاه گرم زهرا

لینک دانلود موسیقی متن: http://dl.aviny.com/voice/Defae_moghadas/sepehr-08.mp3

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۲/۰۲/۲۳ - ۲۲:۲۴
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)