..:غصه هم خواهد رفت..:
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه ی شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت...
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
و به تن لحظه ی خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه..
نه
آیینه به تو خیره شدست...
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
گنجه ی دیروزت پر شده از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا.
همه ای کاش...ای کاش
ظرف این لحظه ولیکن خالی است
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود؟!
تا خدا یک رگ گردن باقی است
تا خدا مانده، به غم وعده ی این خانه مده....