از این کوچه ی خالی یادته یه روز گذشتیم
تو تَن ابری لحظه دست احساسو گرفتیم
چقد از دنیا جدا بود حس و حال لحظه هامون
من و تو تنهایی با هم سمت این رهایی رفتیم
کوچه از حس من و تو خیس بارون شده بودِش
ما ولی بدون هیچ چَتر دل به راه کوچه دادیم
تو هوای گرم چشمات دلم از سردی ها رها بود
این چه حالی بود که با هم خوشی رو فریاد کشیدیم
می خوام از لحظه ی با تو نُت زندگی بسازم
به همون عهدی که با هم زیر بارون بسته بودیم
سهم ما دو تا از این حس دو روی یه سکه بودِش
وقتی از عشق واسه هم تصویری خیالی ساختیم
قلب تو بیراهه رفتش سَمت یه حس غریبه
تو همون ثانیه هایی که غمو خندیده بودیم
کوچه ی بن بست انگار مقصد نهایی بودِش
من و تو انگاری با هم هفت پشت غریبه بودیم.