بگذار من عاشق ترین مرد زمین باشم/
بگذار یک دیوانه هم عاشق ترین باشد.
شیطان از اول خوب می دانست آدم کیست/
بگذار لاف عشق تهمت آفرین باشد.
من از فریب گندم روی تو دانستم/
بیچاره دل یک عمر باید خوشه چین باشد.
با یک هجوم از هم فرو می ریزدش غم ؛ آه/
دیوار ِ دل سهل است اگر دیوار چین باشد.
آه ای شبان ِ خفته ی کولی ترین برخیز !/
می ترسم اینجا باز گرگی در کمین باشد.
وقتی که از دل گفتی و آئینه ، دانستم/
آنی که می خواهد دلم باید همین باشد.
تا بود از تو قسمتم غم بود و دیگر هیچ/
ای کاش تا باشد نصیبم از تو این باشد.
این است پایان ِ تب پروانه ای چون من/
آتش همان بهتر که خاکستر نشین باشد.