اگر دنیا خزان گردد
اسیر غم نمی گردم
زمین هم آسمان گردد
از عشقش کم نمی گردم
به جز راهش ، نمی جویم
به جز نامش ، نمی گویم
به جز او در پی یاری
در این عالم نمی گردم
سخن رانی مکن جانا
که من درمان نمی گیرم
ببین کورم … کرم، بشنو
که من آدم نمی گردم
تو شیرینی و من تلخم
تو همراهی و من هرگز
برای هیچ کس جز او
دمی همدم نمی گردم
من آن گلبرگ مغرورم
که می میرم ز بی آبی
ولی با ذلت و خواری
پی شبنم نمی گردم
چه شیرین است، اندوهش! غمش! دردش! جراحاتش!
شفایم را نمی خواهم
پی مرهم نمی گردم
تصور می کنم امشب
که می میرم در آغوشش
وز این آغوش تمثالی
جدا یک دم نمی گردم
محسن نظری
******
من آن گلبرگ مغرورم که می میرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمی گردم
من اون خاکم به زیر پا ولی مغرور مغرورم
به تاریکی منم تاریک ولی پر نور پر نورم
اگر گلبرگ بی آبم به شبنم رو نمی یارم
اگر تشنه به خورشیدم به سایه تن نمی کارم
من اون دردم که هر جایی پی مرهم نمی گرده
چه غم دارم اگر دنیا به کام من نمی چرخه
من اون عشقم که با هرکس سر سفره نمی شینه
من اون شوقم که اشکامو به جز محرم نمی بینه
اگر من سایه ی خشکم به دریا دل نمی بندم
اگر بارون پر بارم به صحرا دل نمی بندم
شاعر : گمنام