دوستت دارم کوتاهترین و زیباترین حرفی است که بین دو نفر رد و بدل میشود. دوست داشتن علاوه بر جنبههای دوستانه معمولی، جملهای عاشقانه محسوب میشود. به گونهای که دوستت دارم زیباترین هدیهای است که عاشق میتواند به معشوق خود تقدیم کند. وقتی این کلام در شعر قرار بگیرد، لطافت صد چندان پیدا میکند.
اشعار نو، سپید و موج نو با موضوع دوستت دارم
«دوستت دارم» را
من دلاویزترین شعر جهان یافتهام
این گل سرخ من است
دامنی پر کن از این گل که دهی هدیه به خلق
که بری خانه دشمن
که فشانی بر دوست،
راز خوشبختی هرکس به پراکندن اوست!
در دل مردم عالم ـ به خدا ـ
نور خواهد پاشید
روح خواهد بخشید
تو هم ای خوب من! این نکته به تکرار بگو
این دلاویزترین شعر جهان را همه وقت
نه به یکبار و به ده بار، که صد بار بگو
«دوستم داری» را از من بسیار بپرس
«دوستت دارم» را با من بسیار بگو
فریدون مشیری
********
سلام علاقهیِ خوبم
علاقه جانِ من
میدانی!
دوستت دارم
به هزار هزار و هزاران هزار دلیل
دوستت دارم چون دوست داشتنَت حال میدهد
خوب است، کیف میدهد
چون موهایَت ناز بر شانهات میافتد
میرقصد! در باد وِل میشود وُ میرقصم!
چون خندههایِ تو جان است
تو میخندی،
من تازه میشوم، روز نو میشود وُ
جهان تازه آغاز میشود
دوستت دارم، چون دوست داشتنَت مرا بزرگ میکند
بزرگ میشوم بزرگ دیده میشوم
دردهام خوب میشود وُ دلتنگیهام
انتظار،
انتظارِ اینکه دوباره بیایی
دوباره بگویی سلام
دوباره دوستت دارم مُدام
سلام،
میآیی برویم بهار بیاوریم،
آخر امسال دیر کرده است
میترسم!
با این زمستانِ بی برف وُ هوایِ دم کردهیِ محبوس
میترسم راه را خطا روَد وُ
به خانهیِ ما نیاید
چهقدر تو مهربانی!
چه خوب است که اینهمه دوستت دارم
افشین صالحی
********
دوستت میدارم
تو به زندگی میمانی
به نوشیدن جرعهای آب در فاصلهی دو رؤیا
به بوییدن عطرِ یکی نامه پیش از گشودنش
به سلام هر سپیدهدم
به فرونشاندن عطش اطلسیها
به زنگ بیهنگامِ تلفن
با خبری گوار یا ناگوار
به پرسیدن نشانی آشتی از عابری اخمآلود
به گشودن پنجره رو به بیحیایی باران
به تماشای چهرهی ماه از شکاف پردهها
به شبنمی که کنجِ چشمان یکی کودک مینشیند
آنسوی ترکهی نخست ناظم دبستان
به بوییدن گونهی سیب پیش از گاز زدن
به شنیدن صفحهای پرغبار از خنیاگری مرده
به تحریر شرحهشرحهی او در گردنههای گریان ترانه
به قدم زدن در گورستان
به ریسه رفتن فاحشهای تنها در شب تار
به رقص پُر شتاب پشهها
فراگِرد چراغ کوچه
به بالا پریدن گربه از دیوار
و به انتظار
و من تو را دوست میدارم
چرا که دوست میدارم زندگی را
آب را و رؤیا را
بوییدن نامه را
سلام سپیده و عطش اطلسی را
زنگ تلفن و اخم عابر را
ماه را و پنجره را
شکاف پرده و چشمان کودک را
بوسهی سیبُ غبار صفحه را
تحریرُ ترانه را
گورستانُ فاحشه را
رقصُ گربه را
و انتظار را!
یغما گلرویی
********
این ابرها را
من در قاب پنجره نگذاشته ام
که بردارم
اگر آفتاب نمیتابد
تقصیر من نیست
با این همه شرمنده توام
خانه ام
در مرز خواب و بیداری ست
زیر پلک کابوسها
مرا ببخش اگر دوستت دارم
و کاری از دستم بر نمیآید
رسول یونان
چرا به یاد نمیآورم؟!
من آدمی را دوست میداشتم
ستاره و ارغوان را دوست میداشتم
شکوفه و سیگار و خیابان را دوست میداشتم
گردهمایی گمانهای کودکانه را دوست میداشتم
نامهها، ترانهها و غروبهای هر پنجشنبه را دوست میداشتم
آواز و انار و آهو را دوست میداشتم
من نمیدانم، من همه چی را دوست میداشتم…
چرا به یاد نمیآورم؟! گفتم از کنار پنجره
از روبروی آن کلاغ که بر آنتن بامی کهنه میلرزد
از روبروی تماشای ماه، از کنار تفکری تشنه، کنار میآیم
گفتم کنار میآیم، اما نه با هر کسی
اما کنار تو را دوست میدارم
اما دوست داشتن را…دوست میدارم
چرا به یاد نمیآورم؟ جنبش خاموش خوابهای ماه
توهم دیدار کسی در انتهای جهان
تعبیر غزلی از حوالی حافظ
و سؤالی ساده از کودکی یتیم، گویا اواسط زمستان بود
که من راه خانه ای را گم کردم
من از شمارش پلهها هنوز میترسم
سیدعلی صالحی
********
برای چیدن گل سرخ، نه ارّه بیاور، نه تبر!
سرانگشتِ سادهی همان ستاره بیآسمانم... بس
تا هر بهار به بدرقهی فروردین
هزار پاییز پریشان را گریه کنم
هم از اینروست که خویشتن را دوست میدارم
برای کُشتن من، نه کوه و نه واژه
اشارهی خاموش نگاهی نابهنگامم... بس
تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم
هم از این روست که تو را دوست میدارم
برای مُردهی من، نه اندوهِ آسمان و نه گور زمین،
تنها کابوس بیبوسهرفتنِ مرا از گفتگوی گهواره بگیر
من پنجهی پندار بر دیدگان دریا کشیدهآم
پس شکوفهکن ای ناروَن، ای چراغ، ای واژه!
اینجا پروانه و پری به رویای مزمور ماه،
دریچهای برای دل من آوردهاند
هم از این روست که جهان را دوست میدارم
********
همه چیزمان شرطی شده
زنگ بزنی، زنگ میزند
پیغام بدهی، پیغام میدهد
دلت تنگ شود، دلش تنگ میشود
فقط این دوست داشتنِ لعنتیست
که شاملِ هیچ بند و تبصرهای نمیشود
که اگر بفهمد دوستش داری،
بار و بندیلش را جمع میکند و میرود
علی قاضی نظام
سکوت کردهام و صدایم
زندانبانِ زنی ست
که میخواهد بگوید:
«دوستت دارم»
عزیزم!
با بغضی که گلویم را میفشارد
با کلامی که از شکنجه ترسیده است
دهانم، تنها به بوسیدن تو گشوده میشود
عشق، رازیست که در سینه حبس کردهام
عشق، دوستت دارمیست
که در صدایم بال بال میزند
بعد از این
هر پروانهای که از حنجرهام بگریزد
تنها روی انگشتهای تو مینشیند
مهسا چراغعلی
********
دوستت خواهم داشت
باشد که بودن در آسمانِ این خانه را
از ستاره بیاموزی
که من در شب
خودم را یافتهام
تو را
و حضورِ نوری که خفتگان را
به عشق بیدار میکند
دوستت خواهم داشت
باشد که هر پنجره
خاطرهای باشد
برای انتظار در باران
و بارانِ در انتظار
که این کوچه
پر از عطرِ دیدارهای دوباره است
نیکی فیروزکوهی
********
ببخشید که دوستت دارم
ببخشید که ناگهان پیدایم شد
ببخشید که حس خوبی به تو دارم
ببخشید که بد بودم، کم بودم، یا دیر رسیدم
که انتظار زیادی از تو دارم
ببخشید که حتی
هر چند لحظهای کوتاه
نتوانستم بگویم دوستت دارم
ببخش و در یک قدمی دوست داشتن این پا و آن پا نکن
دیگر نمیخواهم فعلهایم ماضی شوند
نمیخواهم «دوستت دارم»، «دوستت داشتم» شود
در هر حال اما
ببخشید که من دوستت دارم
بهنود فرازمند
اشعار کوتاه دوستت دارم
دوستت داشتم
دوستت دارم
و دوستت خواهم داشت
از آن دوستت دارمها
که کسی نمیداند
که کسی نمیتواند
که کسی بلد نیست!
********
تا شب نشده
خورشید را
لای موهایت میگذارم
و عاشق میشوم
فردا
برای گفتن
دوستت دارم
دیر است
جلیل صفربیگی
********
من ناگزیرم از دوست داشتن
باد اگر بایستد
مرده است
مژگان عباسلو
********
نگاه کن
پرندگان زمستانی
چگونه در دل من خود را گرم میکنند
و ماه نیمه
در طراوت روحم
نیم دیگر خود را میجوید
ببین چگونه تو را دوست دارم
که آفتاب یخ زده در رگهایم میخزد
و در حرارت خونم پناهی میجوید
دوستت دارم
شمس لنگرودی
********
دکتر گفته است خوب میشوی
دو وعده «دوستت دارم» برایت کافیست
یکی قبل از خواب ویکی بعد آن
حالم خوب نیست
بگو «دوستت دارم» قبل خوابم را
کجا گذاشتهای
هرچه میگردم پیدایش نمیکنم
ابراهیم دررفته
********
شبیهِ ساحل
آغوش باز کن
تا خیالِ دریا بودن کنم
خدایم باش تا با شعر عبادت شوی
مجنون بخوان مرا تا قاب بگیرم صدایت را
حالا دیگر از سینهی دیوار هم
نجوایِ دوستت دارم میآید
بیشتر دیوانگی کنم...
با من، ما میشوی؟
حامد نیازی
********
چگونه دوستت نداشته باشم!؟
راه که میروی
با صدای قدمهایت
شاخههای درختان به رقص میافتند
پشت سرت
گنجشکها به پرواز در میآیند
و کنار پایت
گربهها خودشان را لوس میکنند
چگونه دوستت نداشته باشم!؟
چگونه؟
محسن حسینخانی
دو غزل درباره دوستت دارم
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازهی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یک دهان شد همآواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
قیصر امین پور
********
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی
-با نگاهت داغ یک رؤیای شیرین بر دلم
مینشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی
بیقراری میکند در شعر هم رؤیای تو
باعث بیتابی چشمان گریانم تویی
آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم
«ربّنا و آتنا»ی بین دستانم تویی
گرگهای چشم تو، آدم به آدم میدرند
من نمیترسم از آن وقتی که چوپانم تویی
عشق ِ دورم از کجای قلعهام وارد شدی؟
که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی
درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
من غلط کردم نگفتم! دین و ایمانم تویی
نه زلیخا هم نمیفهمد همین حال مرا
تا جهنم میروم حالا که شیطانم تویی
در غزلهایم شکستم، ذره ذره... راضیام
منزوی باشم، نباشم، حرف پایانم تویی
تا قیامت در میان سینه حبست میکنم
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی
پویا جمشیدی