فراموش کردم
اعضای انجمن(350) ارتباط با مدیریت انجمن طریقه آپلود عکس ، فیلم وموسیقی میانالی از نگاهی متفاوت طریقه قرار دادن موسیقی و کلیپ در مطلب
جستجوی انجمن
RmZiRn (zekri )    

شعر زیبای گل سرخ و بلبل (خزان) از فریدون مشیری

منبع : goo.gl/KJuvCo
درج شده در تاریخ ۹۷/۰۵/۱۰ ساعت 20:52 بازدید کل: 486 بازدید امروز: 480
 

متن کامل شعر زیبای خزان که به شعر گل سرخ و بلبل نیز معروف شده است از شاعر معاصر ایرانی فریدون مشیری

شعر گل سرخ فریدون مشیریشعر گل سرخ فریدون مشیری

در گلستانی هنگام خزان
رهگذر بود یکی تازه جوان

صورتش زیبا قامت موزون
چهره اش غمزده از سوز درون

دیدگان دوخته بر جنگل و کوه
دلش افسرده ز فرط اندوه

با چمن درد دل آغاز نمود
این چنین لب به سخن باز نمود

گفت آن دلبر بی مهر و وفا
دوش می گفت به جمع رفقا

در فلان جشن به دامان چمن
هر که خواهد که برقصد با من

از برایم شده گر از دل سنگ
کند آماده گلی سرخ و قشنگ

چه کنم من؟ که در این دشت و دمن
در همانجا به سر شاخه ی بید

بلبلی حرف جوان را بشنید
دید بیچاره گرفتار غم است

سخت افسرده ز رنج و الم است

گفت باید دل او شاد کنم
روحش از قید غم آزاد کنم

رفت تا بادیه ها پیماید
گل سرخی به کف آرد شاید

گل سرخی نبود وای به من
جستجو کرد فراوان و چه سود

که گل سرخی در آن فصل نبود
هیچ گل در همه گلزار ندید

جز یکی گلبن گلبرگ سپید
گفت ای مونس جان یار قشنگ

گل سرخی ز تو خواهم خون رنگ
هر چه بایست کنم تسلیمت

بهترین نغمه کنم تقدیمت .
گفت ای راحت دل ای بلبل

آنچنانی که تو می خواهی گل
قیمتش سخت گران خواهد بود

راستش قیمت جان خواهد بود
بلبلک کامده بود آن همه راه

بود از محنت عشق آگاه
گفت برخیز که جان خواهم داد

شرف عشق نشان خواهم داد
گفت گل سینه به خارم بفشار

تا خلد در دل پر خون تو خار
از دلت چون خون بر این برگ چکید

گل سرخی شود این برگ سپید
سرخ مانند شقایق گردد

لاله گون چون دل عاشق گردد
تا سحر نیز در این شام دراز

نغمه ای ساز کن از آن آواز
شب هوا خوش همه جا مهتاب است

اینچنین آب و هوا نایاب است
بلبلک سینه ی خود کرد سپر

رفت سر مست در آغوش خطر
خار آن گل همه تیز و خون ریز

رفت اندر دل او خاری تیز
سینه را داد بر آن خار فشار

خون دل کرد بر آن شاخه نثار
برگ گل سرخ شد از خون دلش

مهر بود آری در آب و گلش
شد سحر بلبل بی برگ و نموا

دگر از درد نمی کرد صدا
جان به لب سینه و دل چاک زده

با ل و پر بر خس و خاشاک زده
گل به کف در گل و خون غلط زنان

سوی ماءوای جوان گشت روان
عاشق زار در اندیشه ی یار

بود تا صبح همانجا بیدار
بلبل افتاد به پایش جان داد

گل بدان سوخته ی حیران داد
هر که می دید گمانش گل بود

پاره های جگر بلبل بود
سوخت بسیار دلش از غم او

ساعتی داشت به جان ماتم او
بوسه اش داد و وداعی به نگاه

کرد و برداشت گل افتاد به راه
دلش آشفته بود از بیم و امید

رفت تا بر در دلدار رسید
بنمودش چو گل خوشبو را

دخترک کرد ورانداز او را
قد و بالای جوان را نگریست

گفت افسوس پزت عالی نیست
گرچه دم می زنی از مهر و وفا

جامه ات نیست ولی در خور ما
پشت پا بر دل آن غمزده زد

خنده بر عاشق ماتم زده زد
طعنه ها بود به هر لبخندش

کرد پرپر گل و دور افکندش
وای از عاشقی و بخت سیاه

آه از دست پری رویان آه

این مطلب توسط موسی اصلانی بررسی شده است. تاریخ تایید: ۹۷/۰۵/۱۱ - ۰۹:۲۳
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)