مرگ قو
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشهای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؛ آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی از آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
“مرگ قو” از غزلهای شاخص “مهدی حمیدی شیرازی” است.
پینوشت: هر چند از زمان سرودن این غزل، سالهای طولانی گذشته و بارها در سایتها و وبلاگهای گوناگون منتشر شده است؛ اما اجرای این غزل در تازهترین آلبوم “پرواز همای” به نام “خدا در روستای ماست” (و حال و روز این روزهای من) بهانهای شد برای نشر مجدد آن.