هیچ وقت خودت را دست کم نگیر برای نوشتن انشا، نوشتن یکی از با ارزش ترین کارهای دنیاست که شجاعت زیادی می خواهد
به فکر نمره درس انشا نباش و به فکر حرف دیگران درباره نوشته خود
تنها چشمانت را ببند و لذت پاییز را بببین و آن را بر روی کاغذ بیاور
فکر نکن که چه کلماتی را باید به کار ببری، بلکه بگذار دستت خودش برود جلو کلمات را ردیف کند
و در پایان وقتی نوشته و یا ذهنیات شما بر روی کاغذ آمد می توانید نگاه کنید چه شاهکاری آفریده اید یک انشا
حتی اگر دیگران انشا شما را مسخره کردند اما شما به خود افتخار کنید چون یک انشا یا اثر ادبی آفریده اید مانند خدا
و در پایان بار دیگر نوشته و انشا خود را بخوانید و ویرایش کنید و غلط ها و اضافه ها را بزنید و .. تا یک اثر کامل شود
انشا ادبی و زیبا در مورد پاییز فصل هزار رنگ با مقدمه و نتیجه گیری
نمونه انشا با موضوع :
پاییز فصل
پاییز بار دیگر از راه رسید
پاییز با همه ابرهای تیره اش که کشیده می شود روی آبی آسمان در بیشتر روزها شاید
پاییز پر از باران هایی که یادت می آورند هزاران خاطره ایی را که نباید یا شاید هم می بارند که یادت بیاورند تمامشان را …
من اما نمی دانم چرا این فصل بی نظیر دلم را با خودش نمی برد
چرا انتظارش را نمی کشم هیچ وقت
چرا آمدنش دلم را تیره می کند
چرا این فصل پاییز پر از تحول حتی با تمام رنگ های برگ هایش هم نمی تواند دلم را با خودش ببرد
نمی دانم چرا دوست ندارم بدون چتر زیر باران راه بروم
نمی دانم …
نمی دانم چرا صدای خش خش برگ ها زیباترین موسیقی این روزهای من نمی شود
آری پاییز که می آید خورشید از من رو بر می گرداند
گرمایش دیگر نوازشگر صورتم نیست
چشم هایم سبزی برگ های درختان را هر روز بهانه می گیرند
آغوشم درختان خفته را نمی خواهد
پاییز انگار می آید تا بسراید دلتنگی را
پاییز انگار می آید تا تمام شادمانی ها و آرزوهای لحظه سال تحویلت را با باران هایش بشوید و تحویل بادهای پاییزیش دهد
پاییز انگار می آید تا …
انشا ادبی و زیبا در مورد پاییز فصل هزار رنگ با مقدمه و نتیجه گیری
پاییز که می آمد اما یک چیز مسلم بود
نوشتن انشایی درباره پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات …
پاییز خود انبوهی است از حرف ها، حس ها و …
پاییز که بر زبانت جاری می شود دل مخاطبت ضعف می رود برای حال و هوایش
اصلا بدون آن که حرفی زده باشی او زیر باران های پاییز خیس خواهد شد
و غم غریبی بر دلش خواهد نشست
برگ های ریخته بر زمین زیر پاهایش خرد خواهد شد جوری که تو می توانی صدای خش خش برگ ها را به وضوح بشنوی
شاید نام پاییز را که بیاوری او دیگر هیچ، هیچ چیز نشنود جز صدای نم نم باران که بوسه می زند بر بی رنگی شیشه، بر چتر هایی که دو عاشق زیر آن ها پناه گرفته اند
بر موهای شاعری که می خواهد زیر باران بدون چتر قدم بردارد
نام پاییز را که بیاوری نا خود آگاه کیف های رنگارنگ مدرسه که بر دوش دانش آموزان سوار شده اند، مقابل دیدگانت صف می کشند
نام پاییز را که بیاوری چشم های پر از اشتیاق دانش آموزانی را تصور خواهی کرد که سال ها به انتظار چنین روزی روز شماری کرده بودند
انشا ادبی و زیبا در مورد پاییز فصل هزار رنگ با مقدمه و نتیجه گیری
فصل پاییز فصلی دل انگیز که با آغازش درخت یادگیری جوانه می زند
و عطر کتاب های جلد شده، مداد و پاک کن های نو فضا را پر خواهد کرد
آری پاییز خود انبوهی است از واژه ها و من همیشه می ترسیدم به او بر بخورد که توصیفش می کنیم
که آن چه را که باید با گوشت و پوست و احساس خود حس کنیم دیگر گفتنی نخواهد بود
اصلا رسمش نیست که تو بگویی و دیگران بشنوند
پاییز را باید نفس کشید
پاییز را باید لمس کرد
پاییز …
آه
پاییز که می آمد یک چیز مسلم بود
نوشتن انشا در مورد پاییز
و من همیشه مبهوت بودم چرا برای دبیران من تعداد صفحات مهم تر بود تا کلمات…
منبع : تبیان با تصرف