فراموش کردم
رتبه کلی: 1059


درباره من
The Morning Star (zrga )    

کسی این عکس هارا فراموش نخواهد کرد!!!(سالروز شیمیایی حلبچه)

درج شده در تاریخ ۹۳/۱۲/۲۵ ساعت 10:53 بازدید کل: 334 بازدید امروز: 332
 

 

 

حلبچه

 

حلبچه

 

حلبچه

 

حلبچه

 

حلبچه

 

حلبچه

 

 

 

و...

غم ناک ترین عکس

 

 

 

حلبچه

 

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

امروز25اسفند سالروز بمباران شیمیایی حلبچه..

 

صدام را اعدام نکنید!!!

اورا به حلبچه ببرید

بگذارید نفس بکشد

عمیق عمیق

نفس هایی به عمق گورهای دسته جمعی کردستان

صدام را اعدام نکنید!!!

اورا به مادرانی بسپارید..

که باهرصدای زنگی..

گمان میکنند فرزندان مفقودشان بازگشته اند

 

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

 

جمعه بود....

شوان سرکوچه نشسته وداشت شمشال میزد...

جه ژنه...جه ژنی کوردوستانه...نوروزه

هنوز دستانش کوچکترازاین بود که بتواند کامل شمشال رادردستش بگیرد وبدون مشکل بزند...

هوا سرد بود ، ولی گرمای نفس شوان که در کالبد شمشال می دمید ، به قدری سوزناک بود
که گویی غمی نهفته در دل دارد و خبر از سوگواری مهیبی میدهد. باران که همیشه
مهربانترین مهربانان بوده ، آنروز چندان هم مهربان نبود....، آنروز باران
آمد ولی بارانی نه از جنس پاکی ، نه از جنس طراوت ،نه از جنس خدا..
بارانی آمد
از جنس نفرت ، از جنس خردل و سیانید هیدروژن ، از جنس انسان مدرن ملعون ، از جنس
مرگ...
باران آن روز ، جان شوان و 5000 کبوتر سفید را به جرم بی گناهی و به
بهانه دفاع از سرزمین ! و شرافت ! و ناموس!! مردم ، گرفت .و از آن صبح جمعه به بعد
هیچگاه کوردستان نوروزش نیامد و هنوز که هنوز است شوان دارد شمشال می زند
اما.....
اما این بار نه به پیشواز نوروز بلکه از شهر خاموش من می نالد .

و
اما کوردستان ماند و دردی که یارای بیانش نیست . امروز هر جایی که شمشالی به صدا در
می آید و هر کبوتری که بال می گشاید مرثیه ای است برای شوان و کبوتر های بوستانش

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&


 

 

نوروز هر سال آمیخته با تلخی بی پایانی است که بی شک در تاریخ مردم کرد حک شده است . خاطراتی که با لبخند 5000 انسان بی گناه در خاطره ی تاریخ نقش بسته است . بمباران شیمیایی حلبجه در 25 اسفند ماه 1366 تلخترین و تراژیک ترین فاجعه انسانی بود که در سالیان اخیر در دنیا رخ داده است .

 

کودکی که در آغوش مادرش جان داده است ، پدری که فرزندش را در آغوش کشیده است . مادران و پدران ، کودکان و سالخوردگان همه در چشم بر هم زدنی کشته شدند و از حلبجه فقط دیوارهای مسمومش باقی ماند . در تاریخ کردستان دو ژنو ساید و نسل کشی وحشیانه برای همیشه در باور مردمان این دیار نقش بسته است . نخست نسل کشی وحشیانه ترک های عثمانی در ترکیه ی فاشیت و دوم عملیات انفال در عراق ...

 

هر سال 25 اسفند نمی توانیم نفرت و زخم های خود را از جنگ پنهان کنیم ، نه بگوییم به جنگ نه بگوییم به فاشیسم نه بگوییم به ایدوئولوژی های وحشیانه ی حکومت های تمامیت خواه ...

اما پس از27 سال از این واقعه ی هولناک هنوز نخواهیم گذاشت این زخم عمیق به فراموشی سپرده شود حتی اگر رسانه ای آن را بازتاب ندهد . حلبجه هویت و تاریخ درد و رنجهای مردم سرزمین پدری من است فراموشش نخواهیم کرد...

 

 

 

 

 

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۴/۰۳/۱۴ - ۱۹:۳۹
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
2
3
4
5
6
7
1 2 3 4 5 6 7


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (0)