مکتب ارد
مکتب ارد و به قول خودش فلسفه او دارای چهار رکن است: مهربانی، شادی، آزادی و میهن.
هر یک از این ارکان اگرچه در ظاهر واژهای زیبا به نظر میآید، اما حق این است که هیچیک به طور مطلق خوب نیست. در ادامه در رد هر یک از این ارکان عقلا و نقلا بحث مختصری ارائه میدهیم و تفصیل استدلالات را به مجالی دیگر موکول میکنیم:
مهربانی
مهربانی مطلق در تعارض با بغض فی الله میباشد که در دین اسلام بر روی آن تاکید فراوان شده است. سورههایی از قرآن که در جهاد با کفار و برائت از آنان وارد شده خود گویای این مساله است به علاوه روایات متعددی که در این زمینه وارد شده است، به گونهای که در کتب حدیثی معتبر مانند کافی بابی به حب و بغض فی الله اختصاص داده شده است.
از نظر عقلی واضح است که هیچ انسان با وجدان و عاقلی فارغ از گرایشات مذهبی ذاتا نمیتواند قاتل پدر خود و یا دشمن خود یا دشمن محبوب خود را دوست بدارد. با توجه به این که در فلسفه ثابت شده است که موجود مطلق واجب الوجود است که وجود ما از فیض او بوده و محبوب حقیقی اوست، طبیعتا محبت به دشمن او تعلق نمیگیرد.
شادی
شادی مطلق باز از مواردی است که در دین منهی عنه است. خداوند در آیه 82 سوره توبه به غافلینی که زندگی خود را تنها به خنده و شادی میگذرانند، میفرماید باید کم بخندید و زیاد گریه کنید. در روایت نیز وارد شده است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله بعد از مشاهده جهنم در معراج فرمود «اگر شما میدانستید آنچه من میدانم اندک میخندیدید و بسیار میگریستید» و یا امیرالمومنین علیه السلام فرمودهاند به هنگام خنده زیاد ناگهان به یاد اجل میافتم!
اما از نظر عقلی طبیعی است که انسان عاقل سالم هنگامی که مصیبتی به وی میرسد و مثلا عزیزان خود را از دست میهد، اقتضای طبیعت او این است که ناراحت باشد و اگر در حالی مثلا خوشحال باشد، عقلا وی را سرزنش خواهند کرد. و یا اگر انسان ببیند به سخن او و یا محبوب او اهمیت داده نشده و آن را زیر پا گذاردهاند و یا حرمت آنها شکسته شده، ناراحت میشود. اکنون میگوییم به مانند استدلال مختصر قبلی محبوب حقیقی واجب الوجود است و طبیعتا نافرمانی او باید باعث ناراحتی در قلب انسان شود.
آزادی
رد آزادی مطلق عقلا و نقلا واضح است. از نظر شرعی کسی حق ندارد هر کاری میخواهد انجام دهد، ولو حرام باشد از نظر عقلی نیز اولا انسان نمیتواند آزادی را به حدی برساند که دیگران را آزار دهد و ثانیا آزادی وی نباید در تعارض با فرامین واجب الوجود به عنوان خالق نظام هستی باشد.
میهن
مرز جغرافیایی از نظر اسلام ارزش نیست. با توجه به آیه 49 سوره حجرات ارزش افراد نزد خداوند به تقوای آنهاست و ملیت تنها برای شناخته شدن افراد مختلف از یکدیگر است.
اما از نظر عقلی در فلسفه قابل اثبات است که ملکیت اجتماعی کلا یک امر اعتباری است. مرز جغرافیایی نیز نشأت گرفته از ملکیت است. لذا به تبع آن یک اعتبار اجتماعی بوده و حقیقت ندارد. آنچه که در جهان حقایق عینیت ندارد، طبیعی است فی نفسه دارای ارزشی نیست، الا بالعرض در برخی موارد ارزشی پیدا کند. مانند این که در برههای از تاریخ یک کشور خاص وسیلهای برای حفظ دین خدا باشد.
طبیعتا اگر میهن را به خودی خود دارای ارزش بدانیم، هر شخصی میتواند برای اعتلای میهن خود ایران باشد یا اسرائیل هر کاری از جمله اشغال اراضی دیگران بکند و کسی هم نمیتواند به او اعتراضی نماید! بازگشت میهنپرستی به نژادپرستی است. زیرا فرقی نمیکند معیار برتری را نژاد خاصی بدانیم و یا ملیت خاصی. و میدانیم که نژادپرستی در دنیای امروز مذموم است.