فراموش کردم
لطفا تایپ کنید...
رتبه کلی: 2714


درباره من
مخاطب خاص
ســــه راه بیشتـــــر نــــــداری : بـــــــا مــــــن باشـــــی ؛ یا بــــــا تـــــــــو باشــــــم ، یا توافـــــــق کــــــنیم کـــــه باهــــــم باشیـــــم . ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۳۰ - ۲۳:۴۳ ( 2 نظر , 383 بازدید )
2
دختر : یواشتر من میترسم . پسر : نه خوش میگذره . دختر : نه نمی گذره . خواهش میکنم خیلی وحشتناکه . ... پسر : پس بگو دوستم داری ! دختر : باشه باشه دوست دارم حالا خواهش میکنم آرومتر . پسر : حالا محکم بغلم کن . (دختر بغلش کرد.) پسر : میتونی کلاه ایمنی منو برداری بذاری سرت ؟ اذیتم میکنه . روزنامه های ر...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۹ - ۱۶:۲۲ ( 2 نظر , 241 بازدید )
ننن
وقتی پرنده زنده است مورچه ها را میخورد ولی وقتی میمیرد مورچه ها اورا میخورند زمان و شرایط میتواند در هر موقعیتی تغییر کند در زندگی هیچکس را تحقیر یا آزار نکنید شاید امروز قدرتمند باشید ولی یادتان باشد زمانه از شما قدرتمندتر است یک درخت میلیونها چوب کبریت را میسازد اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب ک...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۲۴ - ۱۶:۴۰ ( 3 نظر , 529 بازدید )
/
        از شيخی پرسيدن اگر شخصی مست باشد و مست بميرد و مست در محشر حاضر شود حكمش چيست؟ . . . . . . . . . . . . . شيخ گفت: به والله كه آن مشروب حرف ندارد ! از كجا گير آورده ؟ =))) ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۶ - ۰۰:۵۷ ( 3 نظر , 368 بازدید )
/
گفتم خدايا سوالي دارم... گفت بپرس... پرسيدم چرا وقتي شادم همه با من ميخندند ولي وقتي ناراحتم کسي با من نميگريد؟... فرمود :شادي ها را براي جمع کردن دوست آفريده ام ولي غم را براي انتخاب بهترين دوست...! ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۸/۱۶ - ۰۰:۵۴ ( 1 نظر , 336 بازدید )
عاشق
روزی دختری به کوروش کبیر گفت: (من عاشق شما شده ام و می خواهم با شما ازدواج کنم) . کوروش کبیر گفت: (برادرم که پشت شما ایستاده از من زیباتر و شایسته تر برای ازدواج با شماست) . دختر برگشت ولی کسی اونجا نبود . کوروش گفت: (اگر عاشق بودی بر نمی گشتی) ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۲۹ - ۱۳:۵۱ ( 2 نظر , 421 بازدید )
پتووووووووووو
  من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن…حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب، حتمامیگه:الان اومدم بکشمت… اَه لعنتی پتو داره نمیشه :| ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۲۵ - ۱۵:۱۲ ( 5 نظر , 449 بازدید )
طنززززززززز
    ☺یکی از غذاخوری های بین راه بر سر در ورودی با خط درشت نوشته بود شما در این مکان غذا میل بفرمایید، ما پول آن را از نوه شما دریافت خواهیم کرد راننده ای با خواندن این تابلو اتومبیلش را فوراً پارک کرد و وارد شد و ناهار مفصلی سفارش داد و نوش جان کرد بعد از خوردن غذا سرش را ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۲۴ - ۱۲:۳۷ ( 1 نظر , 446 بازدید )
قورباغه
  آقای معلم گفت:قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون.  قاسم گفت:آقا اجازه؟ ما از قورباغه میترسیم  آقای معلم گفت:ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون  ساسان گفت:آقا اجازه؟ ما هم میترسیم  آقای معلم گفت:بچه ها! کی از قورباغه نمی...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۲۳ - ۲۳:۵۱ ( 3 نظر , 398 بازدید )
حتماااااااااااااااااااااااا بخونید حتماااااااااااااااااااااااا
    حتماااااااااااااااااااااااا بخونید حتماااااااااااااااااااااااا خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خو...
تاریخ درج: ۹۱/۰۷/۲۳ - ۲۳:۴۳ ( 0 نظر , 350 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (0)