طفلکی دختر تنها . .
میان آن همه نامردم یک شهر . .
سر و صورتش را پوشانده بود . .
همه دورش حلقه زده بودند . .
به جای اینکه کسی نزدیکش برود و دردش را بپرسد ، به فکر خنده و فیلمبرداری بودند . .
یکی فیلمبرداری میکرد ؛ یکی متلک مینداخت ؛ یکی مسخره میکرد ؛ یکی می خندید ؛ یکی میگفت به...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۲۶ - ۰۰:۲۸
( 2 نظر , 189
بازدید )