روزی خود را خواهم کُشت...
نمیدانم چرا هیچ وقت طعم خوشبختی را نچشیدم
نمیدانم چرا هیچ وقت خواسته نشدم...
فقط میدانم دلم آنقدری پر است که دوس دارم بغضی که گلویم را پاره میکند طوری بترکد که مرا هم بترکاند
طوری بترکاند و پرتابم کند که تا آغوش خود خدا برساند...
روزی خود را خواهم کُشت...
خواهم مُرد و راحت خواهم شد از این نخواستنها...
و خونم را پای کسانی خواهم نوشت که هیچ وقت مرا نفهمیدند،،
خونم را پای کسانی خواهم نوشت که در سخترین روزهایم رهایم کردند و خندیدند،،
چه میدانم خونم را پای مادرم می نویسم که چرا مرا ناخواسته به دنیا آورد..
خود را خواهم کُشت...
راحت خواهم شد از این غمهایی که دلم را پوساندهاند...
راحت خواهم شد از نفهمیدنهایی که مدام بغض را بر روی بغضهایم انباشته کرد...
خود را خواهم کُشت....
خونم را پای کسانی خواهم نوشت که دوستشان داشتم و دوستم نداشتند...
خونم را پای کسانی خواهم نوشت که دلم را شکستند..
خونم را پای کسانی خواهم نوشت که نگذاشتند خنده بر لبانم بنشیند...
خود را خواهم کُشت...
و اینبار شاید خونم را پای خدا نوشتم که چرا مرا اینگونه آفرید...
#ساجدی