|
Sadaf
(Naturalism )
آلبوم:
Endless
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
210 بازدید امروز: 205
توضیحات:
پیش از اینکه بتوانم جبار یا دب اکبر را پیدا کنم غرق در هراس شده بودم
وحشت طوری بر من چیره شده بود که به پشت برگشتم و صورتم را زیر بالش پنهان کردم همه ی ستارگانی که میدیدم همه و همه تنها جز یک کهکشان بودند حدود یک صد میلیارد کهکشان در کیهان وجود دارد و در هر کدام شاید یک صد میلیارد ستاره در حال نورافشانی باشند همه ی اینها در فضایی چنان عظیم زندگی میکنند که من نمیتوانم تصور کنم ستارگان می میرند منفجر میشوند دوباره آرام آرام جمع میشوند و اتم های درونشان در دما ها و فشار های فوق العاده ای می شکافند و دوباره باهم ادغام میشوند. خورشید ما نیز سرانجام خواهد مرد و با فروشکستن قلبش زمین را مانند تکه ای زغال گداخته خواهد سوزاند در حالی که ریزه ها و خرده هایش را به هیچستان سرد و تابدار فضا-زمان قی میکند. آسمان شب تباه شده بود.من هرگز نمیتوانستم دوباره در آن بنگرم.اشک های آرام و ممتد دخترکی نوجوان و سرخورده بالش را خیس کرد هنگامی که با این قول معروف از استون واینبرگ روبرو شدم که هر چقدر کیهان بیش تر قابل فهم به نظر برسد به همان اندازه بی معنی تر به نظر خواهد رسید در مرداب عفن و گجسته ی پوچ گرایی او غرق شدم.هرگاه سعی میکردم درباره ی آن چه که در دوردست کیهان یا در اعماق اتم ها رخ میدهد بیاندیشم ، پوچی نمور و سردی وجود مرا پر میکرد.پس تنها کاری که از من برمی آمد نیاندیشیدن به این موضوعات بود. اما پس از آن راهی یافتم تا.....: ) از وجودم میگریزی در عدم در عدم من شاهم و صاحب علم مریما بنگر که نقش مشکلم هم هلالم هم خیال اندر دلم *** ای دل رفته ز جا باز میا به فنا ساز و در این ساز میا روح را عالم ارواح به است قالب از روح بپرداز بیا اندر آبی که بدو زنده شد آب خویش را آب درانداز بیا آخر عشق به از اول اوست تو از آخر سوی آغاز میا بشنو آواز روان ها ز عدم چو عدم هیچ به آواز میا راز کاواز دهد راز نماند مده آواز تو ای راز بیا ابیات از مولانای عزیز
درج شده در تاریخ ۹۵/۰۵/۱۲ ساعت 22:58
برچسب ها:
1
2
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (1)
|