- ادوارد : من دیگه باید برم .
- آنا : چرا ؟مگه از من رنجشی دیدی ؟
- ادوارد : به زودی می بینم،،
چون دارم عاشقت می شم [!] ... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۱۲ - ۲۰:۳۶( 11 نظر , 147
بازدید )
یعنی من تو شوک اون پسری موندم
که رگشو بخاطر دوس دخترش زده
.
.
.
.
.
بعدش تو بیمارستان به پرستار شماره داده
خدا قوت برادرررررررررررررر ... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۱۰ - ۲۱:۲۵( 9 نظر , 102
بازدید )
خاطرات یک دختر دانشجو...
اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه.
چون عجله داشتم بجای 5000 تومانی یه پونصدی از کشوم برداشتم و زدم بیرون.
سوار تاکسی شدم که دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشگل کلاس جلو نشسته!
یه کم که گذشت گفتم بذار کرایشو حساب کنم نمک گیر بشه بلکه یه فرجی هم حاصل شد!
با ص... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۰۷ - ۱۴:۱۷( 16 نظر , 115
بازدید )
مادرم پیامبری بود
با یک زنبیل معجزه
یادم هست
در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد...... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۰۴ - ۲۳:۲۵( 5 نظر , 111
بازدید )
دووووووووور شد
و رفتنش را
جاده یک طرفه
قضاوت کرد
مانده بودم
میان چرخ های سنگین جدایی، رفتن ، بی برو برگرد، سکوت
حرکت از پاهای من پریده بود
حرکت از قلب من پریده بود
روی لب هایم
رنگ لب هایم از این همه حرکت پریده بود...
"منیره حسینی"
... تاریخ درج: ۹۴/۰۵/۰۴ - ۲۳:۲۰( 4 نظر , 120
بازدید )