هرشب زخمی ازپلکان احساسم بالا میایدوروحم رالبریزازدردمیکندومن ازتکراراین همه بیهودگی خسته ام. سالهاست که سکوت درانتظارفریادی درمن میشکند. تمام شب های طولانی راباحسی غریب گذارنده ام تمام شب هاگریه کرده ام واینک چشمانم از من خسته ترند. سالهاست که رعدی نمیغردوبرقی شب هایم راروشن نمیکند. کاش...کاش رگبار...
تاریخ درج:
۹۲/۰۴/۰۶ - ۱۲:۲۰ 9 نظر , 169
بازدید