|
SaleK
(SALLEK )
آلبوم:
تصاویر پروفایل
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
621 بازدید امروز: 612
توضیحات:
********* وقتی شهریار معشوقهاش را در سیزده به در دید********* داستان زیر، داستان عشق شهریار که عشقی جانگداز و سوزناک است را روایت میکند که بسیار زیبا و عاشقانه است و زمانی که خیال شهریار در آسمان جوانیهایش بال میگشاید و میگوید: یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم .... تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوزمن بیچاره همان عاشق خونین جگرم .... خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام جرمم این است که صاحبدل و صاحب نظرم .... منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی هوس عشق و جوانی است به پیرانه سرم .... پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم .... عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر عجبا هیچ نیارزید که بی سیم و زرم .... هنرم کاش گره بند زر و سیم بود که به بازار تو کاری نگشود از هنرم .... سیزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم .... تا به در و دیوارش تازه کنم عهد قدیم گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم .... تو از آن دگری رو مرا یاد تو بس خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم .... از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم .... خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت شهریارا چکنم لعلم و والا گهرم... ..... سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم... *********
درج شده در تاریخ ۹۶/۰۱/۱۲ ساعت 23:11
1
2
3
4
5
6
7
8
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (2)
|