|
برای جداسازی برچسب ها از کلید Enter استفاده کنید.
پاییز همچون خانه پدری میماند آدم را به گذشته های دور میبرد
یک جایِ کار میلَنگد!
یا زنگ در خَراب است،
یا گوشیِ تِلفن ..!
وگرنه بعید میدانم،
تو فراموشَم کرده باشی!
حضرت عشق
بفرما که دلم
خانه توست
سرعقل آمده
هر بنده که
دیوانه توست...
ما گذشتیم و گذشت
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجویند کران تا به کران
میروم تا که به صاحبنظری بازرسم
محرم ما نبود د...
بیقراری رسیدن، رمق از پایم برد
راه کج بود نشد تا به دیارم برسم
فال من خوب نیامد که به یارم برسم
بیقراری رسیدن، رمق از پایم برد
نشد آخر سر ساعت به قرارم برسم
شهریاری پر از اندوه ثریا هستم
شاید آخر سر پیری به نگارم برسم
...
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
دیشب سرم به بالش ناز وصال و باز
صبحست و سیل اشک به خون شسته بالشم
...
غزل ترکی شهریار اولموش
شهریار اولموش
نه علّت دیر بو دوراندا گؤزللر ظولمیکار اولموش
دوشوب سئوگی نظرلردن یامان بی اعتبار اولموش
صداقت گؤرمورم ایندی جاهاندا من گؤزللردن
قالیب حیرت زده کؤنلوم، عجب پیس روزگار اولموش
قویوب بیر دفعه لیک گئتدی منی آشوفته چاغیمدا
خبر یوخ نازنین یاردان، کیمیله سازگار اولموش
...
|
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg. کاربران آنلاین (0)
|