فراموش کردم
رتبه کلی: 1800


درباره من
تا که رسیدم بر تو
از همه بیزار شدم !


#احمدی_ان
Mahsa (ViCi )    
آلبوم: Khal 3
   
عنوان: BaLkoN!
BaLkoN!
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ: بازدید کل: 129 بازدید امروز: 127

این تصویر توسط اسماعیل مختاری بررسی شده است.
توضیحات:


وختی لای شونت ی مشت مو گره میخوره بهم
و فکرات تو کف و چربی ته استکان حل میشه !
این دیوارا چهار ستون بدنتو له میکنن از هر طرف
و همین که پاتو میذاری تو بالکن،بوی دود میگیری !!!
این اتوبوس لعنتی مسافراش ب کما رفتن و صندلی کنار پنجره سهم تو نیس !
جدیدن موخه گریه کردن نه صدایی از گلوم میاد بیرون ، نه رگی از پیشونیم
فخط چنتا قطره با هم میوفتن !
اینارو وختی میفهمی که اهنگای نیمه شبت دوبرابر عکسای سلفیت باشع :/
شده برا تو هم پیش بیاد ؟
انخد غرق خیالاتت شی
که اشتباهی دوتا خیابون بالاتر بری ؟
که چایی داغو بی هوا سر بکشی ؟
که با تکونای دست رفیقت ب خودت بیای؟

انخد بش عادت کنی که نه کشیدن پتو بیدارت کنه نه افتاب سر ظهر !
فخط ی صدای اشنا پشت خط !
به جایی میرسی که لب پر شدن لاک و چنتا جوش رو صورت برات مسخره به نظر میرسه
همه سعی میکنیم با هندزفری یه دنیای صامتو تصور کنیم !
دنیای خالی از حرفای مردمو تیک تاک ساعت !
مثه فیلمی که تهش شکل علامت سوال میشی
زندگیت مثه کتابیه که سر فصلاشو جا به جا نوشتن
و تو توی کنسرتی نشستی که همه اهنگارو حفظن جز خودت !
رو میکنی ب اسمونو میگی خدا عجب خیاط خوبیه که لبامو اینطوری دوخته بهم
که سکوت کنم و تو کوچه های علی چپ پیدام کنی !
تو باعث شدی از کوچکترین اتفاقا دورم عصبی شم
از درومدن چن نخ زیر ابروم
از نوشته battery loW رو گوشیم
از نبودن کیک بستنی تو منو
احمخانس نع ؟
وقتی جاهای خالی مغزمو با خاطراتت پر میکنم و حتی با ی تشابه اسمی چن لحظه هنگ میمونم !!
دیگه همه دورو بریا از دس ما شاکین حتی در یخچال !!
ب من میگف تفاهم ما تو تفاوت ماس ://
و تا عید مامان این فرشارو نمیتکونه
چون فهمیدم ادمیزاد دنبال بهونس که در ره!
همش مثالای مزخرفت میمونه تو ذهنم
مثه یه جامدادی که اول سال پر خودکارایه رنگیه و اخرش فخط یه بیک آبی میمونه !
عزیزم همه ادمای دورمون تک تک میرن و اونوخ میمونیم من و تو !
....
{شب بدی بود
بازم ب بالکن پناه بردم که نفس بکشم
شروع کردم ستاره هارو شمردن
یک،دو،سه،چاهار.......نه،ده
یازده !
اسمون کویر ماهشو تنها نمیذاره !
اخری کم سو بود خعلی کوچیکو دور افتاده!
همین که بخیه چشمک میزدن دنبال اون نخطه سفید میگشتم که گمش نکنم
انخد درگیرش شدم که فردا شب نه ماهو میشناختم نه ده تایی که خاموش شدنو !
فک کنم عشق چیزی شبیه یازدهمین ستاره من باشع و الان بزرگترین ترسم اینه که قبل من دفترچه خاطراتمو پیدا کنی !!}  
 

-.MaHsA.-  
درج شده در تاریخ ۹۴/۱۰/۰۸ ساعت 18:59
برچسب ها:
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
تبلیغات

1
2
3
4
1 2 3 4


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
کاربران آنلاین (0)