|
Mahsa
(
![]()
آلبوم:
Khal 3
![]()
کد برای مطالب، وب سایت و وبلاگ:
بازدید کل:
98 بازدید امروز: 97
توضیحات:
سلام دکتر
خوبین ؟ من آدولف هیتلر هستم! اما نه اون هیتلری که جنگ جهانی رو به راه انداخت، نه اون هیتلری که باعث مرگ هزاران نفر شد، راستش من نه طرفدار فاشیسم هستم، نه نازیسم؛ من فقط همونم که یه شب به سرم زد فاتح قلب کسی بشم که همه دنیا می گفتن هیچ وقت نمی تونی این کار رو بکنی، ولی من با تموم قدرت شروع کردم، خوب هم پیش رفتم، خیلی هم بهش نزدیک شدم، اما درست لحظه ای که خواستم تصاحبش کنم، اسیر سرما شدم، سرمای نگاهش، مثل هیتلر که اسیر سرمای زمستون شوروی شد! هیچ فرقی نداره سرمای نگاه کسی که دوسش داری با سرمای زمستون شوروی جفتش باعث میشه یه ارتش تلف بشه و یه جنگ جهانی رو ببازی... می دونی اگه آدولف هیتلر اسیر سرمای وحشتناک شوروی نشده بود چه اتقافی می افتاد؟ اون می تونست کل دنیا رو بگیره! دکتر به خدا باورت نمیشه ... هیچی تو دنیا به قدر خلبازی حالمو خوب نمیکنه. دلم خلبازی میخواد. دلم میخواد روی لبه جدول راه برم. برا بچه های ماشین کناری شکلک دربیارم. دلم میخواد دماغمو بچسبونم به شیشه ماشین. نمیدونی از اون طرف چه تصویر داغونی از آدم دیده میشه. ولی مهم اینه که اون طرفی ریسه میره. بعد تو هم از خنده اون ریسه میری... کلا خنده یه سیکله. اونو بخندون: خودتم میخندی. غم هم لامصب سیکله. غم ، غم میاره. ادامه پیدا میکنه تا یکی یجا شجاعت کنه و دماغشو بچسبونه به شیشه ماشین. اون وقته که سیکل غم شکسته میشه. گاهی با خودم میگم کاش من هم مثل خیلی ها می تونستم در لحظه شاد باشم، روی مبل لم بدم، چای بخورم، شام بخورم، سوار ماشین شم و بیخیال دنیا آهنگ مورد علاقه ام رو گوش کنم! اما همه زندگی ختم میشه به اون چند لحظه قبل از خوابیدن، وقتی که همه این ها تموم شده، پاهات رو توی شکمت جمع کردی و چشم هات رو بستی، تاریکی همه جا رو گرفته، اون طرف هم داره خواب هفت پادشاه رو میبینه، اما احساس می کنی یه چیزی نیست، یه چیزی رو گم کردی! گم کردن حس خیلی بدیه، هرجا باشی چشمت دنبال چیزی می گرده که یه روز گم کردی، آدم حاضره اون رو از اول نداشته باشه، اما گمش نکنه! هیچوقت فرصت نشد براش بنویسم برای اون "ناخونده"عزیز ..! باید می نوشتم که بدونه من نه احمق ام! نه بی حواس و نه حتی کور!درسته سرم گرم بود، اما خوب می دونستم که پاش کجای زندگیمه! دست من نبود، مدل اجتماعی شدنمون باهم خیلی فرق داشت. دخترای مثل من وقتی حس می کنن سر وکله کسی تو رابطشون پیدا میشه جیغ و داد نمی زنن و روزگار کسی که دوسش دارن رو سیاه نمی کنن برعکس شرایط رو به بهترین حالت ممکن برای پیاده کردن بازی های مهمون جدید فراهم می کنن و راحت میزارن میرن که طرفین به حماقتشون ادامه بدن. دلم نمی خواست هیچ وقت باهام روبه رو بشه! نه که بدم بیاد، خودش نا امید می شد! ما انقدر رابطه کاملی داشتیم که جای بکری برای امتحان وجود نداشت دکتر! هر مدلی که فکرکنی بوسیده بودمش، بغل گرفته بودمش، نگاه کرده بودمش حتی تو خواب، مو به مو...! مطمئن بودم هرطورکه شروع کنه تهش چیزی غیر منو یاد اون نمیاره! واسه همین رفتم.. یه وقتایی هست که از دوست داشتنِ زیاد میزاری و میری..! این دوست داشتنه واقعیه.. مگه نه دکتر ؟ چن دقه سکوت ! دکتر :بعضی رابطه ها هم مثل"وسط بودن در صف نانوایی"است. آدم فکر می کند چون چند دقیقه ایستاده است باید حتما برسد آن جلوو نان ش را بگیرد. نه آنقدر سر صف است که بگیرد، نه آنقدر ته، که راحت بزند بیرون. با خودش می گویدمن که پنج دقیقه ایستاده ام، و هی کش می دهد. نه این نان برای اوست، و نه این صف. نترس بابا جان!! آرام بزن بیرون. جایی دیگر کسی را دوست خواهی داشت. ________M!
درج شده در تاریخ ۹۵/۰۱/۲۲ ساعت 17:24
برچسب ها:
![]()
1
2
3
4
5
6
7
8
9
لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید. |
کاربران آنلاین (0)
|